نوشته ها



 

 پسر بیمار می‌شود به سن کم و نتیجه بی‌بروبرگردش مرگ است. کمی دیر یا کمی زود؛ تفاوتش تنها در این دیری و زودی است. در ناامیدیِ برآمده از، نه فقط حرفِ دوروبر، که از نتیجه درمان و توصیه پزشکان، پدر تمام دارایی‌اش را می‌گذارد وسط. هر آن چه دارد و باقی، قرض. قماری‌ دوسرباخت، هم پسر و هم همه چیز. در نهایت، اندک امیدِ پدر برنده می‌شود و تلاش بسیارش می‌بَرَد و پسر برمی‌گردد به لطف و عنایت حق... حالا حرفش ساده است در روایت قصه‌طور ما؛ ولی گفتن نمی‌خواهد سختی‌های ماندن پسر و سختی‌های شروعِ دوباره پدر از صفر و زیر قرض.
حالا، به شکرِ ایزد یکتا، پسر هست و پدر هست و زندگی هست و...؛ ولی پسر اعتقادی به «مناسبت» و «روز» و این چیزها ندارد؛ که بهترین وقت، تولد پدر است. پسر نه این که حالا در امور دیگر خیلی باشعور باشد، ولی در این یک امرِ «مناسبت» و «روز»، اهل تبریک و تبرک نیست! دوست داشتن پدر و احترام پدر و بزرگی پدر اما بحث دیگری‌ست و پسر دل‌شاد از حضور یکه‌اش و بلندای سایه‌اش؛ و منت‌پذیر است خداوند بی‌مثال را از این لحاظ. منت‌پذیریِ پسر مستدام و بلندای سایه پدر بیش و بیش‌تر!

 

ناصر صفاریان

2 اردی‌بهشت 1395

عکس:
لندن- 1357/ تهران- 1394