نوشته ها



 

برای کسی که از طریق مصاحبه‌های این چند سال و بعدِ بیرون آمدن ابراهیم گلستان از قلعۀ تنهایی و دژِ سکوت رسانه‌ای چند دهه‌ای‌اش به شناختی از او رسیده باشد، روحیات و خلقیات گلستان گره خورده است با نگاهِ از بالا به پایین او؛ و مخاطب از دل اغلب این گفت‌وگوها به شناختی می‌رسد حاکی از تکبر و نخوت و به تعبیر سرراست‌ترش آدم حساب نکردن خیلی‌ها.

          ولی حالا، در ادامه مراوده و مصاحبه مسعود بهنود با گلستان در این سال‌ها، که چنان ویژگی‌ای در خود ندارد و به چنین شناختی نمی‌رساند، گفت‌وگوی فرزانه میلانی در کتابش تصویر بی‌تکبر و بی‌نخوتی جلوی چشم‌مان می‌گذارد. اما و اگرها و کلیت اثر حالا بماند؛ ولی مهم‌ترین ویژگی کتاب، همین مصاحبه با گلستان است و همین سطح برابرِ دو طرف گفت‌و‌گو؛ به علاوۀ نبودن توهین و تخطئۀ آدم‌های دیگری که نام‌شان به میان می‌آید، با وجود اعتراض‌ها و قبول نداشتن‌ها و حتی استفاده از واژه «مزخرف» توسط گلستان و در عین وجودِ رد و نشانی از همان گلستانِ آشنا حتی در برخی صحبت‌ها درباره فروغ.

          تعبیر احمد طالبی‌نژاد در مورد گلستان که سال‌ها پیش در یادداشتی، رفتار او با دیگران را چون ارباب و رعیت دانسته بود، گرچه در مورد اغلب مراوده/ مصاحبه‌های گلستان در این سال‌ها صادق است و بهترین تعبیر برای روحیات و خلقیات منعکس شده اوست، ولی حالا با در نظر داشتن چیدمان این گفت‌وگوها (با وجود تفاوت‌های بدیهی و طبیعی)، باید لحنی متفاوت را هم در نظر گرفت؛ لحنی متفاوت و تصویری متفاوت.

 

ناصر صفاریان

بیست‌ونه/ آذر/ نودوپنج