آزاده بی زارگیتی
بهارباشد. سکوت باشد. شعاع عمودی آفتاب تا نیمههای اتاقت پهن باشد، چای کنارت، غرق بخار چای بنشینی گوشهی دنجی از اتاق و مستند ببینی؛ و فکر کنی که چه خوب است که این روزها، هدیه دادنِ فیلم مستند هم مثلِ هدیه دادنِ کتاب و موسیقی باب شده و چه خوب که این مستندی که هدیه گرفتهای چهرهنگاری «احمدرضا احمدی»ست. مستندی که انگار مراودهی تو میشود با شاعر. شاعری که که دوستش میداری یا دست کم به هیچ وجه نمیتوانی از کنارش بیتفاوت عبور کنی ... .
وقت خوب مصائب کاشف همین اوست؛ شاعری که حیرت زده به جهان نگاه میکند. و کارش در شعرهایش فکرکردن به «مرگ» است انگار. فکر کردن به «عشق»؛ «گیاه»، «باد»، «درخت»، «سال خوردگی». شاعرکتابهای «طرح»، «روزنامهی شیشهای»، «عاشقی که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود»... سرایندهی بیشتر از بیست کتاب شعر و بیست و پنج کتاب شعر و قصه و خاطره برای بچهها. همانی که هر بار با شنیدنِ صدایش در بانوی اردیبهشت دلت گرم میشود به بودن – آن هم روزهایی که سرما تا مغز استخوانت نفوذ میکند گاهی. – و مستند وقت خوبِ مصائب هم قرار است روایت همچوچیزهایی باشد انگار. اینکه «احمدرضا احمدی» کیست؟ و چرا این است؟ و چراها و چگونههای بسیار. و صفاریان که سازندهی فیلمهای سه گانهی «فروغ فرخزاد» هم بوده به رسم مستندهای چهرهنگارگاه با تک گوییهای موثرِ شاعر وگاه با گفتگوهای جذابی که با دوستان و خانوادهی اوانجام داده این پرسشها را برایمان معنا میبخشد.
طوری که هر گفتگو برایمان کشفی میشود به یاد ماندنی. کشفِ شاعر محبوب با همهی تضادهایش. و اصلن این تضادهاست که فیلم را سرزنده نگاه میدارد. گفتگو با عباس کیارستمی، مسعود کیمیایی، آیدین آغداشلو، رخشان بنی اعتماد، محمدقائد، عزت الله انتظامی، احمد طالبینژاد، رضا کیانیان و... - که بعضیشان دوستانِ سی و جندسالهی شاعرند - ... سبب میشود تا «احمدرضا احمدی» را از زاویههای جدیدی ببینیم... و موثرترین این گفتگوها هم خاطراتِ عباس کیارستمی و کیمیایی ست که صداقت و رک گوییشان در برابرِ دوربین شنیدنی ست؛ جاهایی هم هست که شاعر، شاعر محبوب با آنچهرهی آرام و ساکت و دوست داشتنی و صدایِ محزونش از خودش میگوید؛ از کودکیاش، از خانهاش، از بودن و نبودنهایش، از زندگی شخصیاش از حضورش در سینما و فیلم پستچی و اینها را با چنان مهارتی در گفتار تعریف میکند که تصویر و صدای «احمدرضا احمدی» تا مدتها در ذهن میماند.
اما چیزی که وقت خوبِ مصائب را به یکی از ماندگارترین مستندهایِ پرتره بدل میکند، تنها گفتگو با بزرگان و شرح حال و آثارِ شاعر نیست؛ توفیقِ فیلم بیشتر از همه مدیون این است که «ناصر صفاریان» بنا دارد تا شخصیت جدیدی از «احمدرضا احمدی» را در ذهنمان زنده کند. به این جهت ما را به جاهای ممنوعی از روحیه و شعر شاعر میبرد که تا حالا کمتر دیدهایم یا در شعرهایش کمتر با آن مواجه بودهایم؛ به حضور پرقدرت طنز در زندگی، کلام و گفتار شاعر. او سعی دارد «احمدرضا احمدی» را از این زاویه هم ببیند، تا بییندهای که ما هستیم، کاشفِ «احمدرضا احمدی» دیگری هم باشیم. کاشفِ شاعری که شبیه شعرهاش نیست انگار... این ایدهی «صفاریان» با مونتاژ بازیگوشانهی «بهمن کیارستمی» و شیوهی تصویربرداری «محمدضا سکوت» تاکید میشود - «محمدرضا سکوت» حتا زمانی که تلفنها زنگ میزنند هم به فیلم برداری ادامه میدهد -. «کیارستمی» هم به شیوهای خلاق و متفاوت فیلم را تدوین میکند؛ او سعی دارد تا با استفاده از این اتفاقهای ساده و گفتگوهای طنزآمیزِ «احمدرضا احمدی» و دوستانش، حس و حال دل نشینی به فیلم اضافه کند و در به ثمر رساندن این ایده توفیق بسیاری دارد. و نماهایی که میتوانست در دست تدوینگر دیگری به نماهایی دور ریختنی بدل شود با تدوین خلاق کیارستمی ریتم و موتیف خوبی به فیلم میدهد. فیلم نشانمان میدهد که این طورها هم نیست که هر که شاعر است همیشه دردمند و تنها و گوشه گیر است و می تواند دلمان خوش باشد که کنارِ این دردمندیِ موروثیِ شاعرانه زندگی چهرهی دیگری هم دارد یا دست کم میشود گاهی با زندگی شوخی کرد و تلخیاش را تحمل پذیرتر کرد انگار. این است که شاعر جایی از فیلم میخندد و میگوید: «من تا اینجا شصت و دو سال احمدرضا احمدی اومدم، بقیهش رو یکی یه پولی بگبره اون ادامه بده...» و یا جایی دیگر از شاعر، با آن لهجهی شیرین کرمانی میشنویم «بعد از انقلاب مغازهی آجیل فروشی راه انداختم که موفق هم نبودم و شکست خوردم. همیشه به شوخی میگفتم: در جوانی خودم را با تی. اس. الیوت مقایسه کردم، حالا باید با اکبر مشدی مقایسه کنم و بببنم بستنی از کجا بیاورم بهتر است.»
با این حال فیلم که پیش میرود میبینیم که شعرهای ِ«احمدرضا احمدی» به قولِ خودش، یکی از غم انگیزترین چیزهایِ عالم است انگار و راستی که در پسِ این چشمهای آرام و ساکت و دوست داشتنی و این طنز تلخ چه دردعمیقی پنهان است؛ «اصلن بدیهیترین عنصر شعر درد است... و نه هیچ چیز دیگر. شاعر اگر غصه نداشته باشد، شعرش بسیارچیز بیمزهای از کار در میآید... وقتی فریاد نیما را میشنوید که میگوید: به کجای این شب تیره بیاویزم... «این حرف او از درد میآید»... «به نظر من زمانی کار آدم تمام است که بیخیال باشد و دیگر از هیچ چیز تعجب نکند. ابراهیم گلستان تعریف میکرد مهدی اخوان ثالث بعد از اینکه دختر و دامادش جلوی رویش مردند دوباره چشمهایش باهوش شد. مثلِ آدمی که سیلی خورده باشد. فقط خدا کند سیلیهایی که آدم میخورد به این بدی نباشد...».
وقت خوب مصائب از نمونه مستندهای تعاملی است که شخصیت کاملن نسبت به حضور دوربین آگاه است و همین آگاهی و صمیمیت با دوربین، همین صراحت و رک گویی آدمها جلوی دوربین رابطهای تازهای بین فرد، فیلمساز و مخاطب، برقرار میکند و سبب میشود چهرهی تاثیرگذاری از شاعری را برایمان ترسیم کند که وقتِ خوب با او بودن را هرگزفراموش نکنیم. چندان که بعد از دیدنِ فیلم دلت میخواهد بنشینی همان جا، همان گوشهی دنج، سکوت کنی و تمامِ روز، سطرهایی از شعرهایِ شاعرِ را که پیشتر از بر بودهای بلند بخوانی. شعرهایی که حالا با دیدنِ فیلم معنای دیگری پیدا کردهاند انگار... معنایِ زیبایی و اندوه را. چشمهایت را میبندی و به یاد میآوری؛ «اتاق فرسوده است/ آینه کدرشد/ صورت من کو؟/...» به یاد میآوری؛ «من در اتاقِ سفید/ ترا خفتهام/ ترا پوشیدهام/ سفیدی را صدا نمیزنم/ مرا دوست بدار...» به یاد میآوری؛ «من با این صورت/ عاشق شدم/ امتحان دادم/ قبول شدم/ ساز شنیدم/ دشنام دادم/ دشنام شنیدم/ گرسنه شدم/ باران خوردم/ سیر شدم/...» به یاد میآوری؛ «عینک زدم/ سفر رفتم/ غم داشتم....» به یاد میآوری و از این همه یاد، چای کنار دستت سرد میشود.
- فیلم مستند وقت خوب مصائب، یکی از مستندهای مجموعهی یک پنجره است که در کتاب فروشیها به فروش میرسد.
ماهنامه تجربه- تیر 1392