نوشته ها



 

ناصر صفاریان
 
امروز، بیست‌وسوم بهمن است. سال‌روزِ پرکشیدنِ سیدابراهیم اصغرزاده، مستندسازِ خوب، و دستیار و برنامه‌ریز و مجری طرح و بازی‌گر و آچارفرانسهٔ فیلم‌های ابراهیم حاتمی‌کیا. روزگار فیلم‌های خوب حاتمی‌کیا. روزگاری که آدم‌های نازنینی بر پرده می‌آفرید بی‌نیازِ سهم و سرشارِ ِبزرگ‌واری و مهر. روزگاری که منِ دوست‌دارِ حاتمی‌کیا، سینمایش را در دو واژهٔ «صداقت» و «صمیمیت» خلاصه می‌کردم و اصلا خودش را، تمام وجودش را، چنین می‌دیدم.
 
سیدابراهیم اصغرزاده را «سید» می‌گفتند و می‌گفتیم و می‌گفتم. در چنین روزی برای آخرین تصویربرداریِ فیلمِ مستندش راهی خرم‌آباد بود که هواپیمایش به کوه خورد، منفجر شد، تکه تکه شد… در اولین فیلمِ هواپیماییِ حاتمی‌کیا، «مهاجر»، سید هم بود. هم پشت و هم جلوی دوربین. آن فیلم، مثل خودِ سید، زلال بود و دل‌نشین. چون دربارهٔ آدم‌ها بود نه دربارهٔ هواپیمای کوچک فیلم. حالا در نبودِ سید، حاتمی‌کیا رسیده به نادیده گرفتنِ آدم‌هایش و تمام هوش و حواسش شده این که هواپیماهای فیلمش را بزرگ و بزرگ‌تر کند و بهتر بترکاند.
 
دلم می‌خواست سید بود و همان دیشب که با بهت و اندوه، حاتمی‌کیای سهم‌خواه را آن بالا می‌دیدم، زنگ می‌زدم و می‌گفتم: «سید… سید، چه شد که این شد؟!»  
 
 
سایت سینماسینما
بیست‌وسه/ بهمن/ نودوشش