ناصر صفاریان
۱
گروه سینمایى «آسمان باز» همچنان به شیوه اغلب امور این دیار، بدون توجه به انتقادهاى ریز و درشت و بر مبناى تصمیم گیرى هاى اولیه به كار خودش ادامه مى دهد. آرام و بى صدا و بدون این كه اصلاً براى كسى مهم باشد تماشاگرى به دیدن فیلم هاى این گروه مى آید یا نه. همه فیلم هاى این گروه، كه بیش ترشان از آثار با ارزش سینماى ایران هستند، طورى آمدند و رفتند - یا آورده و برده شدند- كه كم تر كسى باخبر شد. نه «رسانه ملى»، نه مطبوعات، نه تبلیغات شهرى مناسب... واقعاً چه كسى مسؤول هدر رفتن و هدر دادن این سرمایه هاست؟
اگر سرمایه هاى معنوى اهمیتى ندارند و كسى به سرخوردگى و بى انگیزگى یك فیلمساز از این شكل نمایش فیلمش توجه نمى كند. حداقل - با همان دیدگاه كاملاً تجارى حاكم بر سینماى كنونى ایران- به این مقوله نگاه شود. اگر قرار است این فیلم هاى فرهنگى و داراى مخاطب خاص ساخته شود تا این گونه دیده شود - و در واقع دیده نشود- اصلاً چرا امكان ساختش فراهم مى شود؟
فیلم براى دیده شدن است، نه براى دیده نشدن. كسى هست كه به این امر بدیهى توجه كند و سینماى فرهنگى و ماندگار ایران را از چنبره ساده پسندى هاى نازلى مثل «شارلاتان» نجات دهد و امكان نمایش مناسب آثار باارزش را فراهم كند؟
۲
تلویزیون با پشتكارى بى سابقه و مثال زدنى، حمله به «گلد كوئست» را در دستور كار خود قرار داده و تقریباً هر روز و در شبكه هاى مختلف به این موضوع مى پردازد. اما برخلاف كمیت بسیار، كیفیت این برنامه ها در حد ناچیزى ست. هنوز هیچ برنامه مستند و جذابى كه بتواند اصل ماجرا را به درستى براى بینندگان توضیح دهد ساخته نشده و همه چیز به تعداد قابل توجهى گفت وگوى تلویزیونى محدود مانده كه اغلب حاضران در این بحث ها حرف خاصى كه ارزش اطلاع رسانى داشته باشد ندارند. همه چیز محدود به دو كارشناس است، كه یكى از آن ها - به تناوب- در برخى برنامه ها استادیار دانشگاه معرفى مى شود و در برخى دیگر، استاد!
گذشته از ضعف ساختار و شكل برنامه سازى، جهت گیرى اشتباهى در این برنامه ها آغاز شده كه در درازمدت اثر معكوس خواهد داشت. الآن تقریباً همه عیب و ایرادها و مشكلات این ماجرا بر مسائل اخلاقى متمركز شده و مدام تأكید مى شود كه جلسات مختلط آموزش باعث مى شود روابط نامشروع میان جوانان و خیانت در میان همسران شكل بگیرد و ورود اعضاى یك خانواده به این شبكه باعث بروز مشكلات خانوادگى مى شود. یعنى اگر جلسه هاى خانم ها و آقایان جدا شود، «گلدكوئست» دیگر مشكلى ندارد؟ باور كنید دعوت از چند كارشناس معتبر و تمركز بحث ها بر ضرر و زیان هاى اقتصادى این فعالیت براى كشور، راه گشاتر از این حرف هاى نامربوط است.
۳
جمعه اى كه گذشت، سالگرد خاموشى حسین پناهى بود؛ بازیگر، نویسنده، كارگردان - و شاعر. این شاعر بودنش، مهم تر از همه چیز بود. چون بر همه چیز سایه مى انداخت، بر بازى، بر نویسندگى، بر كارگردانى و... یك جور معصومیت كودكانه داشت و از سر همین معصومیت بود كه دنیاى خشك و خشن بزرگان را تاب نیاورد و نتوانست دورى از كودكى را تحمل كند. فكرش را كرده اید اگر معصومیت فطرى متبلور در كودكى در وجود همه مان حفظ مى شد، چه دنیایى مى شد.... چه بهشتى مى شد؟ این هم شعرى از سر حسرت و نبودن و نرسیدن؛ از حسین پناهى:
بى تو
نه بوى خاك نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسكینم!
چرا صدایم كردى؟
چرا؟
روزنامه ایران- ۱۸ مرداد ۱۳۸۴