نوشته ها



ناصر صفاریان

این سومین همكارى با روزنامه ایران است. آغاز سومین دوره. نمى دانم طولش چه قدر خواهد بود، ولى امیدوارم عرض اش آن قدر باشد كه به خستگى چشم و ذهن و تن و روح شما نكشد. اسم ستون همان نام قبلى است و مانند گذشته، مجموعه یادداشت هاى كوتاهى است در حاشیه ـ و البته گاهى در متن ـ رویدادهاى هنرى و فرهنگى. «یك پنجره» یعنى ـ تنها ـ یك امكان، یك احتمال. یعنى این كه پنجره هاى دیگرى هم هست. بنابراین حرف هاى این ستون برآمده از یك جور نگاه است. نوعى نگاه. نگاهى كه نه ادعاى وحى منزل بودن و رهنمود دادن و این طور چیزها دارد و نه مدعى بى عیب و نقص بودن همیشگى است ـ هرچند سعى بر این است از عیب و نقص دور باشد و طرفدار راستى و درستى. به هرحال، داورى با شماست. اگر خواندید و پسندیدید، شكر خدا. اگر هم باب طبع نبود و ناهمخوان با نگاه شما، عذر تقصیر و تقاضاى گوشزد اشكال ها ـ كه امیدوارم ریز باشد و نه درشت!


1 - «مارمولك» را دیده اید؟ اگر ندیده اید، حتماً ببینید. به دیدنش مى ارزد. «مارمولك» یك اتفاق است و زمان ارزیابى هم باید بیش تر به اتفاق بودن آن پرداخت. وگرنه، به عنوان یك اثر سینمایى، خیلى قابل بحث نیست. یك فیلم متوسط است كه اگر جنجال هاى حاشیه اى و سنگینى موضوع و محتوا را از آن بگیریم، مى ماند یك فیلمنامه و یك بازى. اگر بعد از چند وقت، فیلم را دوباره ببینیم، آن وقت متوجه مى شویم جذابیت این دو مؤلفه هم در مقایسه با كارهاى قبلى صاحبان شان، چیز خاصى نیست. هم پیمان قاسم خانى فیلمنامه هاى بسیار بهترى نوشته و هم پرویز پرستویى همچنان در فیلم هاى دیگر ـ و به خصوص «آژانس شیشه اى» ـ فرصت بهتر و بیش ترى براى هنرنمایى دارد. بعد از تماشاى فیلم در جشنواره، در سالن انتظار سینماى مطبوعات، یكى از بازیگران مطرح سینما را دیدم. بعد از سلام و علیك و حال و احوال، طبیعى بود موضوع بحث فیلم «مارمولك» باشد. این نازنین، به نكته بسیار مهمى اشاره كرد: فیلم خوبى نیست، ولى فیلم «با حالیه!» و همین «باحال» بودن است كه مردم را به سالن هاى سینما مى كشاند و «مارمولك» را تبدیل به یك پدیده كرده. «لیلى با من است» كه در مقایسه با «مارمولك» خیلى خیلى بهتر است، در گذر زمان و با رفع خیلى ازخط قرمزها، بخش عمده اى از جذابیت خود را از دست داد. این اتفاق در مورد «مارمولك» هم رخ خواهد داد، البته دیرتر . آن هم به خاطر جذابیت بیش تر و عام تر بودن موضوع. نخستین فیلم هاى بعد از دوم خرداد ۷۶ را به خاطر دارید ؟ چیزهایى از جسارت روى پرده مى رفت كه تعجب همه را برمى انگیخت و مورد استقبال هم قرارمى گرفت. اما در درازمدت، همان جسارت ها آن قدر عادى شد كه دیگر كسى به تماشای شان نرفت. یعنى موضوع ملتهب فیلم «مارمولك» هم در گذر زمان عادى مى شود؟

2 - دو هفته پیش، یكى از بهترین شاعران معاصر درگذشت. هرچند درمقایسه با بى خبرى هاى دوران بودنش، خبر نبودنش گسترده چاپ شد. ولى در مقایسه با خودش، و در قیاس با شاعران دیگرى كه لا به لاى اعلامیه ها و اطلاعیه ها و تسلیت مقامات و برنامه هاى ریز و درشت صداوسیما دفن مى شوند، خیلى آرام رفت و بى صدا. مثل همیشه، خبر خیلى ساده بود: حسین منزوى رفت. از نسل دهه چهل بود. بهترین دهه ادبى ایران. شعر نو هم داشت، اما به غزل شهره بود. اهل تملق و باج و این جور چیزها نبود. زبان تند و تیزى داشت كه كم تر كسى را خوش مى آمد. در مراسم معارفه و تودیع چند سال پیش یكى از مهم ترین چهره هاى فرهنگى، سیاسى، وقتى رفت پشت تریبون و شعر خواند، خیلى از اهالى ردیف جلو، بلند شدند و رفتند. چون اهل بازى ها و اسباب بازى هاى این دنیا نبود، خیلى رنج كشید. خیلى ها همیشه انتظار شنیدن خبر خودكشى اش را داشتند. اما ضعف نشان نداد و آن قدر تحمل كرد تا خودش تمام شود. هرچند كه سال ها بود خودش را تخریب مى كرد تا زودتر تمام شود. شد. اما تمام نشد. این هم از حسین منزوى:
قبله دیگر كن
گشایش شاید از این سوست
اى كه جز نفرت
نماز دیگرى نگذاشتى!

روزنامه ایران– 29 اردی بهشت 1383