نوشته ها



درباره «اخراجی های 3»

ناصر صفاریان

در «اخراجی های 3» هیچ جسارتی در میان نیست و فیلم سازی که در فیلم اولش نیازی به رعایت خط قرمزها نبود و گفتن نا گفتنی ها برایش آزاد، این بار حرفی را می زند که گفتنش برای همه آزاد است - و حتی لایق تشویق.
ولی آن چه مشترک است میان این دو فیلم و درکارنامه مسعود ده نمکی، نادرستی روایت است و ناراستی نگاه. ده نمکی فیلم ساز ایدئولوژیکی است که درباره مسایل روز فیلم می سازد. حتی اگر این گونه بپذیریم که قصد او روایت تاریخ نیست و تنها به دنبال حرف خود است بر بستر واقعیت، این را نمی شود پذیرفت که - حقیقت- تاریخ شکل نادرستی به خود بگیرد.
فراموش نکنیم که صحبت چند قرن پیش این مملکت یا حرف کشوری دور افتاده و پرت نیست. وقتی رویداد های همین سال های همین سرزمین دستمایه قرار می گیرد، نباید فراموش شود که این وقایع هنوز به حافظه تاریخی ملت نرفته تا-احیانا- رنگ ببازد.
در فیلم اول این سه گانه، که داستانش در دهه شصت و زمان جنگ می گذشت، نوازنده ای را می دیدیم که در امنیت تمام و آرامش کامل، جلوی یک مسجد می نشست و ساز می زد، و بی هیچ مخالفتی حتی مورد مهر و لطف پیش نماز و بسیجیان مسجد بود. این ماجرا هر چه بود، واقعیت نبود و روایت نادرستی بود از یک دوره.
حالا این بار، در « اخراجی های 3 »، این ناراستی ابعاد گسترده تری به خود گرفته و فیلم ساز - از سر عرق سیاسی و نگاه جناحی- طوری از روزهای تازه گذشته این سرزمین سخن می گوید که حاصلش تحیر است از این همه وارونگی.
شاید به گستره این چند روز و این چند سال، بتوان روایت نادرستی از تاریخ رقم زد، ولی به کلیت تاریخ نمی توان دروغ گفت و هیچ فیلم و هیچ فیلم سازی توان رویایی با تاریخ حقیقی و حقیقت تاریخ را ندارد و نخواهد داشت.

روزنامه روزگار- 14 فروردین 1390