نوشته ها



 

بعضی وقت ها بعضی گذشته ها را نمی شود خاک کرد و گذشت. بعضی گذشته ها بعضی روزها چنان بغض شان گلویت را می گیرد و چنان به وجودت هجوم می آورند که چاره ات جز نوشتن در دل مانده ات نیست در تنهایی یک نفره پس از جشن یک نفره ات.
هرچه هم -به اجبار- به تنهایی و خلوت زندگی خو کرده باشی، باز ته دلت توقع های بدیهی ای داری از بعضی آدم ها. گاهی نه حتی یک دیدار، که یک تماس و یک پی جویی به ظاهر ساده، چنان سرزنده ات می کند و چنان زندگی می دهدت، که تا پیش نیاید و نبینی، شاید نفهمی اش؛ هیچ وقت نفهمی اش. همین می شود که حالا با نگاهی به پشت سر، دلت چنان هم چنان از برخی می گیرد که با آرزوی سلامت و شادی همیشگی شان، دلت می خواهد حالا هم که می بینند زمان احتیاط سپری شده، دگرباره از راه نرسند.
و در همین نگاه به گذشته است که هیچ گاه یادت نمی رود در زمانه شلتاق انواع تهمت ها و جاسوس خواندن ها، که می تواند تاثیرهای وحشتناکی بگذارد بر همیشه خودت و خانواده ات، چه کسانی در کنارت بودند.
از سپاسی برای نزدیکان خانوادگی که بگذریم... سپاسم برای پرویز پرستویی که هرجا می توانست رفت و هر که را می توانست دید تا مشکل حل شود. سپاسم برای جعفر پناهی و پی جویی ها و دل گرمی دادن هایش به خانواده ام. سپاسم برای خانه سینما و ماهنامه فیلم، که در برابر جاسوس خواندن ما، سر برآوردند و به دفاع برخاستند. سپاسم برای هیات مدیره انجمن مستندسازان برای همه چیز. سپاسم برای مریم صادقیان که روز آزادی به استقبال آمده بود. سپاسم برای یاسمن تورنگ که از آن طرف دنیا پی گیر بود.
سپاسم برای بهرام عظیم پور و احمد زاهدی که در دفاع از ما دست به قلم بردند. سپاسم برای سهراب خسروی و دریا آشوری که دوستانه بودند و بودند. و سپاسم برای امید نجوان که از دقایقی پس از
بازداشت تا لحظه آزادی، در کنار خانواده ام بود و با تمام وجودش همراه.
 
 
ناصر صفاریان
سه/ مرداد/ نودودو