درباره



ناصر صفاریان

برای نسلی كه در نخستین سال‌های پس از انقلاب رشد كرد و شكل گرفت، سیاست و سر و كار داشتن با اظهارنظرها و بحث‌های سیاسی، امر متداول و معمولی‌ای به نظر می‌رسید. فضای سیاسی _ و سیاست‌زده_ آن سال‌ها، حتی اگر خودت هم نمی‌خواستی، تو را به این مسیر می‌كشاند. نوشته‌های روزنامه‌ها، برنامه‌های رادیو و تلویزیون، سخنرانی‌هایی كه در مدارس انجام می‌شد، متن كتاب‌های درسی، فیلم‌هایی كه در سینما نمایش داده می‌شد و در یك كلام، فضای سیاسی حاكم بر همه چیز -كه در سال‌های اولیه یك انقلاب، غیرطبیعی نیست- مرا هم مثل خیلی از هم سن و سال‌هایم به این موضوع علاقه‌مند كرد. یادم هست كه هر سال در مسابقه علمی- فرهنگی مدرسه شركت می‌كردم. بخش عمده این مسابقه به سؤال‌های عقیدتی- سیاسی اختصاص داشت؛ از اسم شخصیت‌های سیاسی گرفته تا نام عملیات‌های جنگی ایران و حتی مشخصاتی از قهرمانان مسلمان كشورهای دیگر. گوش دادن به اخبار و عادت كردن به تحلیل‌های سیاسی كه در مدارس عنوان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، بخشی از زندگی معمولی آن روزها بود. پس از پایان جنگ و آغاز چیزی كه دوران سازندگی نام گرفت، كم كم حال و هوای همه چیز عوض شد و سیاست به حاشیه كشیده شد؛ از كتاب‌های درسی گرفته تا برنامه‌های سینما و رادیو و تلویزیون. اما این حال و هوای جدید، تنها بر نسل جدید بعد از ما تأثیر عینی و آشكاری پیدا كرد.
دیگران به سیاست خو كرده بودند و همچنان سرشان به آن گرم بود، طوری كه از آن زمان تا كنون، مهم‌ترین بحثی كه در محفل‌های عمومی پیش می‌آید - از صف گوشت و مرغ و اتوبوس گرفته تا مطب دكتر- بحث سیاسی است. در واقع، شرایط تند سیاسی دوران انقلاب، بخش عمده‌ای از مردم جامعه را به صاحب‌نظران سیاسی تبدیل كرد كه درباره همه مسائل هم تحلیل و تفسیر دارند. و این تازه در مورد آدم بزرگ‌ها بود.
ما، بچه‌های آن موقع، كه در زمان شكل‌گیری اندیشه‌مان با سیاست روبه‌رو شده بودیم، خیلی بیش‌تر از دیگران سیاسی بار آمدیم. بعضی‌ها خیلی زود مسیرشان عوض شد و سرخود را به چیز دیگری گرم كردند؛ اما خیلی‌ها هم همان طور باقی ماندند. به دلیل علاقه‌ زیادی كه به هنر و ادبیات داشتم، از همان زمان بچه گی به سراغ فیلم‌ها و كتاب‌های سیاسی رفتم. می‌خواستم بیش‌تر بدانم و بهتر بفهمم. بحث سیاسی با بزرگ ترها و القا تحلیل های خودم به آن‌ها، یكی از مهم‌ترین دلمشغولی‌های آن دوران بود. نظرم این بود كه حتی اگر سیاست چیز بدی هم باشد، باید برای زندگی در ایران تفكر سیاسی داشت.
در سال‌های بعد هم این طرز فكر را حفظ كردم. چون عقیده‌ام این بود كه در این مملكت، هر حركت غیرسیاسی هم صد تا تعبیر سیاسی پیدا می‌كند و برای زندگی در میان این همه آدم سیاست‌زده باید با سیاست آشنا بود. الان هم نظرم همین است. ولی آن روزها مردم را سیاسی می‌دیدم و حالا سیاست‌زده می‌دانم.
وقتی به هنر و سینما جدی‌تر نگاه كردم و علاقه‌ام بیش‌تر شد، سعی كردم بیش‌تر جذب هنر بشوم تا سیاست. وقتی هم به سراغ نقد فیلم آمدم، تمام تلاشم را كردم تا نگاه و ذهنیت سیاسی‌ام را برای خودم نگه دارم و آن را درمقوله نقد دخالت ندهم. اما به دلیل این كه علاوه بر همكاری با نشریات تخصصی سینمایی، عضو هیأت تحریریه یك روزنامه سیاسی صبح بودم، تصور خیلی‌ها این بود كه تمام این نوشته‌ها بر آمده از یك برخورد سیاسی و جناحی است. چند سال پیش، یك روز وقتی با یكی از تهیه‌كننده‌های سینما درباره صدور مجوز برای یكی از فیلمسازان قبل از انقلاب صحبت می‌‌كردم، خیلی صریح گفت: « می‌دونم چرا مخالفی. اگه زمان وزارت خاتمی مجوز صادر شده بود موافق بودی، ولی حالا چون اون جناح مجوز صادر كرده، این حرف رو می‌زنی.» تصور خود فیلمساز هم همین بود. اما واقعیت این نبود. بارها و بارها پیش آمد كه نوشته‌ام را كنار گذاشتم و از خیر چاپش گذشتم؛ چون فكر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم كه ممكن است تعبیر سیاسی از آن بشود. و چون دخالت سیاست در هنر را اصلاً به سود هنر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم، همیشه از این مسأله طفره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتم- هر چند كه حالا وقتی به نوشته‌های سال‌های قبل نگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، تعدادی از آن‌ها كمی رنگ و بوی سیاست دارد و نشان می‌‌‌‌‌‌دهد كه بعضی مواقع نتوانسته‌ام مانع دخالت نگاه سیاسی‌ام بشوم. اما دلیلش این نبوده كه بخواهم فردی را با چوب سیاست كنار بزنم، بلكه بیش‌تر یك نوع واكنش- آگاهانه یا ناآگاهانه - بوده.
با وجودی كه تصمیم قاطع داشتم دور سیاست را در نوشته‌های هنری خط بكشم، وقتی شاهد حمله‌های سیاسی به هنر بودم، نمی‌توانستم ساكت بمانم. احساس مسئولیتی كه در برابر سینماگران -بی‌دفاع و ساكت- داشتم، باعث می‌شد گاهی در دفاع از آن‌ها - و در پاسخ به نقدهای سیاسی- من هم گریزی به سیاست بزنم. فكر می‌كردم به عنوان یك عامل مقطعی، مؤثر است - و آدم‌های با انصاف می‌دانند كه بعضی از آن نوشته‌ها تأثیرگذار بود و كارآیی خودش را داشت. به همین خاطر بود كه بعد از چاپ خیلی از نوشته‌هایم، از نشریات مخالف بد و بی راه‌های زیادی می‌شنیدم! و تهدیدهای تلفنی هم كه یك مسأله عادی بود!
نگاه سیاسی نشریاتی كه از دریچه سیاست به سینما نگاه می‌كردند و با تعبیرهای خود برای فیلم و فیلمساز پاپوش می‌دوختند و مانع نمایش اثر و مانع فعالیت خالق آن می‌شدند، بیش از هر چیز برآمده از نوعی نشانه‌شناسی بود. این نشانه‌شناسی هم -كه خوشبختانه حالا آن قدر كم شده كه می‌توان نادیده گرفتش- برآمده از یك نگاه گزینشی و خط‌كشی شده بود. مثلاً اگر یك فیلمساز مورد حمایت روزنامه عصر، در فیلمش یك خانه ویران را نشان می‌داد، تنها یك خانه ویران تلقی می‌شد كه در دنیای فیلم هم معنای یك خانه را داشت، اما اگر یك فیلمساز مغضوب همان روزنامه‌ عصر، خانه ای ویران را نشان می‌داد، مورد انواع و اقسام توهین‌ها و تهمت‌ها قرار می‌گرفت و ادعا می‌شد كه منظور این فیلمساز از خانه ویران، كشور ایران است که به ویرانه تبدیل شده، و در آخر هم نتیجه گرفته می‌شد كه این فیلمساز، بر ضد ارزش‌ها گام برمی‌دارد. در واقع، این نگاه سیاسی، تعبیری از سیاست «آوازخوان، نه آواز» بود. طوری كه حتی وقتی یكی از مغضوبان همین جریان، فیلمنامه ای درباره وقایع كربلا نوشت، باز هم مورد حمله قرار گرفت. وقتی در شعر احمد شاملو و یا در رمانی از دكتر رضا براهنی، حرفی از سیاهی و تاریكی به میان می‌آمد، با اطمینان آن را به پای غرض‌ورزی سیاسی می‌گذاشتند و می‌گفتند كه آن‌ها دشمن هستند و می‌خواهند از اختناق حرف بزنند. اما دقیقاً در همان روزها، چنین شعرهایی در همان روزنامه عصر و نشریات همسو با آن چاپ می‌شد و هیچ كس هم حرفی نداشت:
این جا تمام آینه‌ها را شكسته‌اند
بال كبوتران خدا را شكسته‌اند
لبخند بر لبان تو می‌خشكد
در غربت عطوفت و تنهایی
ایمان و عشق و عاطفه می‌میرد
جایی كه نیست حس شكوفایی
با كشتی شكسته به غربت رسیده‌ایم
هر چند روی عرشه ما ناخدا نبود
من از درون گور شنیدم كه خواهرم
با گریه گفت خانه امنی تو را نبود
عشق آخرین بهانه خوشرنگ بودن است
آخر تو را بهانه بودن چرا نبود؟
نگاه سیاسی باعث شد كه نوشته‌های منفی برای فیلمی كه درباره‌ مأمور یك وزارتخانه انقلابی بود، «تضعیف نظام جمهوری اسلامی» تعبیرشود و كار به دادگاه و بازجویی و این طور حرف‌ها كشیده شود… حتی تصور وجود نگاه سیاسی در نوشته‌های من آن قدر تقویت شد كه وقتی چند ماه پیش مرا ربودند، در بازجویی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسیدند كه چرا به تولیدات فلان تشكل فیلمسازی «حمله» كرده‌ام؛ و هیچ كس باور نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد كه من فقط نقد فیلم نوشته‌ام و خوب و بد اثر برایم ملاك بوده نه شخصیت سازنده و دیدگاه سیاسی او. واقعیت هم همین است. همیشه سعی كرده‌ام فقط خود فیلم را ببینم و دیدگاه سیاسی سازنده‌اش را دخالت ندهم، به عنوان مثال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان به جواد شمقدری و ضیاءالدین دری اشاره كرد كه آن طور كه از حرف‌ها و سخن‌های آن‌ها برمی‌آید، متعلق به گروه و دیدگاه سیاسی‌ای هستند كه در تقابل با دید سیاسی من است، اما « بر بال فرشتگان» و «سینما سینماست» از فیلم‌های مورد علاقه‌ام هستند.
نوشتن در یك روزنامه سیاسی باعث شد با سیاست و آدم‌های سیاسی آشنایی قابل لمسی پیدا كنم، و اتفاق‌هایی كه در این مدت برایم رخ داد موجب شد با دنیای سیاست بهتر آشنا شوم. و این آشنایی‌ها مرا بر آن داشت تا جایی كه می‌توانم خودم را از عرصه سیاست كنار نگه دارم - منظورم این نیست كه بینش سیاسی نداشته باشم- و برای اعتلای هنر، سیاست را كاملاً كنار بزنم. سیاست یك بازی است و احساس می‌كنم كه حال و حوصله بازی و اسباب‌بازی و این طور چیزها را به تمام و كمال از دست داده‌ام. حالا می‌دانم كه دنیای هنر، جای سیاست نیست و دنیای سیاست جای هنر. چرا كه هنر برتر آمد پدید.

هفته نامه «سینما ورزش»- 30 دی 1378