نوشته ها



یادهای ماندنی

ناصر صفاریان

در همه جای دنیا رسم است که وقتی فردی از دل جامعه بر می خیزد و کاری بزرگ می کند و چهره ای مشهور می شود، به پاس تلاش او و به یاد بزرگی او، خاطره اش را ماندنی می کنند. نشریات، رسانه های دیداری و شنیداری، کتاب ها و فرهنگنامه ها... و از همه مهم تر، ثبت و ضبط صدا و تصویر و زندگی و اثر او بر فیلم هایی که می تواند معرفی کننده خوبی باشد.
سینمای مستند، مهم ترین عاملی است که در این ثبت و ضبط حضور دارد.نه این که سینمای داستان پرداز و قصه گو به کار نیاید و هیچ باشد، نه. همه می دانیم و دیده ایم که سینمای داستانی وقتی به شخصیت مهم و مشهور می پردازد و او را در دل یک داستان همه فهم و مردم پسند عرضه می کند، مردم به تماشا می نشینند و آن شخصیت را بهتر می شناسند. نمونه ها هم که بسیار است؛ از فیلم هایی درباره ادیسون و هیتلر گرفته تا مثلا بو علی سینا و میرزا کوچک خان جنگلی خودمان. اما به هر حال می دانیم و دیده ایم که بخشی از حقیقت در این میان فدای جذابیت اثر می شود که از خلاقیت ذهن فیلمنامه نویس سر چشمه می گیرد، نه از دل حقیقت یا واقعیت. پس برای شناخت و شناساندن واقعی و اشاره به واقعیت های زندگی این اشخاص، سینمای مستند _ مثل همیشه_ موفق تر است. نیازی به بحث و جدل و اثبات هم ندارد. اسمش این را می گوید. مستند؛ یعنی قابل استناد، یعنی متکی به اسناد، یعنی ارائه کننده سندهای به کار آمدنی در این عرصه.
اما به اینجا که می رسیم و صحبت از ساخت مستند هایی در این زمینه به میان می آید، آن وقت دیگر به خاطر می آوریم که اینجا با همه جا یکسان نیست. یادمان می آید که اینجا با جا های دیگر تفاوت دارد. گذشته از وجه مالی قضیه که اصولا کسی پیدا نمی شود برای مستند سازی سرمایه گذاری کند و گذشته از این که دولتی ها هم که بودجه دارند تلقی شان از مستند سازی با این گونه کار بی تناسب است، مشکل اصلی جای دیگری است.مشکل اینجا است که اصولا نیازی به این گونه فیلم ها و این گونه فعالیت ها حس نمی شود. یعنی آن قدر ها هم برای کسی مهم نیست که فلان شخص و بهمان فرد به جامعه و به مردم و به آیندگان شناسانده شوند. آن قدر ها مهم نیست که کسی بداند فلانی که بود و چه کرد و از کجا آمد و به کجا رفت؟ به همین خاطر است که کل تاریخ سینمای مستند ایران را که بگردی، جز چند نمونه انگشت شمار، چیز دیگری پیدا نمی کنی. حتی اگر ذره بین دست بگیری و در همه سوراخ سنبه ها غور کنی هم هیچ اتفاقی نمی افتد؛ خبری نیست. البته در این مورد تفاوتی میان سینمای داستانی و مستندمان نیست؛ در سینمای داستانی هم خبری نیست.
دلیلش چیست؟ می دانید؟ شاید خیلی چیز ها باشد، اما به جز نبود سرمایه گذار و نبود امنیت حرفه ای، دو دلیل مهم وجود دارد: یکی وجه تحقیقی کار است که به سازنده بر می گردد، و دیگری احساس نیاز مسئو لان که به رده های مختلف تصمیم گیرندگان ربط پیدا می کند. آن چه به سازنده ارتباط دارد این است که اساسا در این مملکت کسی حال و حوصله پروژه های زمان گیر را ندارد و همه عاشق کار هایی هستند که امروز شروع شود و فردا تمام. بخصوص اگر شخصیت مزبور مربوط به گذشته باشد و منابع درباره اش محدود.
در مورد احساس نیاز مسئولان تصمیم گیرندگان هم مشکل اصلی به روحیه ما ایرانیان بر می گردد. از کودکی یاد گرفته ایم سری را که درد نمی کند دستمال نبندیم. طبیعی است که مستند شخصیت مدار هم جای حرف و حدیث بسیار دارد. هر مدیری که اجازه ساخت می دهد_طبق روحیه ایرانی_ به جانبداری از اندیشه و طرز فکر آدمی که درباره اش فیلم می سازند متهم می شود. اینجا هم که سرزمین تضارب آرا است و در هر برهه ای از تاریخ، به هر حال عده ای اعتراض می کنند. در شرایط فعلی، طبیعی است که انتظار ساخت اثری درباره احمد شاملو یا صمد بهرنگی را نداشته باشیم، اما احتیاط و محافظه کاری به حدی است که حتی درباره سهراب سپهری هم چیزی ساخته نمی شود.
هر چه از عرصه اندیشه و هنر دور می شویم و به حوزه های تخصصی علم و فن نزدیک، عرصه کم خطر تر می شود، اما اینجا هم کسی پیش قدم نمی شود. چند تا مستند درباره این گونه چهره ها دیده اید؟
شاید شعار به نظر برسد، اما همه ما وظیفه داریم اسنادی را به آیندگان تحویل دهیم، اسنادی که شاید امروز با آن مخالف باشیم ولی فردا به کار می آید. یکی از وظایف ما همین است؛ ساخت مستند های شخصیت مدار.

پایگاه خبری فیلم كوتاه- 9 مهر 1383