نوشته ها



       

 

یک-

دوشنبه، 22 دی‌ماه، شاندیزِ مشهد. سالار عقیلی کنسرتی برگزار می‌کند. در میانه‌ی اجرا دستوری می‌رسد: «آن خانم که آن بالاست،باید بیاید پایین.» آن خانم، حریر شریعت‌زاده است، نوازنده‌ی دف. آن خانم، حریر شریعت‌زاده است، همسر سالار عقیلی. آن خانم، بعد از همان قطعه‌‌ی نخست، پایین آورده می‌شود و اجرا ادامه پیدا می‌کند. بدون او و به همین سادگی.

دو-

سه‌شنبه، 23 دی‌ماه، تالار وحدت. عالیم قاسم‌اف، خواننده مشهور آذربایجانی به تهران می آید تا کنسرتی با ارکستر بادی برگزار کند. در روز سوم و در سانس آخر، در حالی که بیش از یک ساعت و نیم از زمان اعلام‌شده می‌گذرد و عده‌ی زیادی، بلیت‌به‌دست، پشت درهای بسته منتظر هستند،‌ دستوری می‌رسد: «این کنسرت نباید برگزار شود.» رایزنی می‌شود و تماس برقرار می‌شود و صاحبانِ نفوذ، نفوذ می‌کنند و... دستور تغییر می‌کند: «برگزار شود، به شرطی که آن خانم نرود آن بالا.» آن خانم، فرقانه قاسیم‌اف است، خواننده‌ی همراه. آن خانم، فرقانه قاسیم‌اف است، دختر عالیم قاسیم‌اف. آن خانم نمی رود آن بالا. برخلاف روزهای گذشته و سانس‌های قبل، هیچ‌یک از نوازنده‌های ارکستر بادی روی صحنه دیده نمی‌شوند و عالیم قاسم‌اف، تنها با یک نوازنده‌ی تار، برنامه را اجرا می‌کند. همان ابتدای کار هم رو می‌کند به حاضران و می‌گوید: «به قوانین ایران احترام می‌گذارم. اما در هیچ‌جای دنیا با بانوان هنرمند چنین رفتارهایی نمی‌کنند.»

سه-

مشکل، بیش از آن که از آن دستوری باشد که می‌رسد و همیشه می‌رسد و عادت کرده‌ایم که برسد، از خودِ ماست؛ از خودِ خودِ ما. از این که مدل‌مان، مدلِ 22 دی‌ماه است نه مدلِ 23 دی‌ماه. همه‌ی وجودمان سکوت است و هیچیم جز سکوت، حتی به قدرِ کلمه‌ای، حتی به حدِ اشاره‌ای.

 

ناصر صفاریان- 25 دی 1393