نوشته ها



 

 
با نبودنِ رییسی، حالا فرصتِ تازه‌ای دست داده نه دیگر برای «دوقطبی» و «تضاد»، که برای «به هم پریدن» و «هم را دریدن»؛ چیزی که در این چهارپنج سال و به‌ویژه در این یکی‌دو سال، بیش از پیش در ایران و ایرانیان ریشه دوانده است.
نفرت و تهمتی که از «خودی» و «غیرخودی»های قدیمِ نظامِ مقدس می‌آید و حکومتی‌های ابداع‌کننده‌اش حالا خودشان هم زیر چرخ‌های ماشینِ از دست‌خارج‌شده‌شان مانده‌اند. از  قالیباف در سطحِ کلان تا آمنه‌سادات‌ در پایین‌ترین حدِ ممکنِ رسانه‌ای. اما بازی‌خوردگانِ واقعی، نه همین بازی‌سازانِ گذشته/ کنونی، که در سمتِ دیگرِ ماجرا هستند. همین سمتِ مدعیِ کتاب و دانش و هنر و روشنیِ اندیشه.
همین رقص و پای‌کوبیِ مخالفانِ رییسی در مقابلِ مجالسِ عزای او... که نه ردی از این فعل‌شان در پیشینه ایرانی هست و نه اصلا عملی قابل‌دفاع در گستره‌ای به نامِ هر فرهنگ... و البته این متفاوت با آزادیِ بدیهیِ هر کس با هر نظر است در انتقاد و حتی بد گفتن از رییسی؛ همان که بیانیه‌های رسمیِ نظام، با بگیروببند و تهدید، قصدِ سد کردنش را داشته‌ و نتیجه‌اش شده اصرارِ بیش‌تر بر این بزن‌وبرقص‌های دور از فرهنگِ ایرانی و آن‌چه از رفتار با دشمنِ خویش گفته شده. 
 
 
 
این روزها صداوسیما آن مجریِ خوداُسکُل‌خوانده را در دیگرشبکه‌ها تکثیر کرده و بی‌واهمه و بی‌اخلاق، هر که را نپسندد، به آتشِ نفرت می‌نوازد و... تهش می‌شود رقصِ این سو و فحاشی و زامبی‌بازیِ آن‌ سو در بزرگ‌داشتِ رییسی در انگلیس.
حالا موجِ نفرت چنان سر به فلک کشیده که نه مخاطبان عادی، که برخی رسانه‌ها، بی آن که حال‌وحوصله‌ای برای «سرچ ساده اینترنتی» هم داشته باشند تا بدانند این دو ترانه‌ای که با صدای سالار عقیلی و محمد معتمدی، بام تا شام از همه شبکه‌ها در سوگِ رییسی پخش می‌شود، اصلا مالِ چه سالی است. بله؛ وقت تنگ است و «گوگِل» زمان‌بَر و اولویت با حمله و شلیک و فحش. نفرت نیازی به کشفِ حقیقت ندارد و «فحش را باید داد!»، حتی به تهمت و دروغ. حال آن که «کرده‌»ها آن‌قدر هست که اصلا نیازی به «نکرده‌»ها نباشد!
حالا بزرگ‌ترین موفقیتِ نظامِ مقدس همین است که مخالفان را شبیهِ خودش کرده است. خط‌زدنِ اخلاق و پراکندنِ نفرت و پرونده‌سازی و به هم پریدن و هم را دریدن و... 
این تکثیرِ خود و این شبیه‌سازیِ خویش، چنان دیگر همه‌‌جایی و همه‌وقتی شده که از جنسِ رفتار و شکلِ گفتار، نمی‌شود فهمید چه‌کسی کدام طرفی است. آن‌چه هم این وسط قربانیِ اصلی‌ست، فرهنگ است و ادب و آینده و... خودِ ایران.
 
 
 
ناصر صفاریان
شش/ خرداد/ چهارصدوسه