نوشته ها



ناصر صفاریان

۱ ـ جمعه شب هفته گذشته میزگرد خبری شبكه دوم تلویزیون خیلی دیدنی بود. دیدنی از این جهت كه هركس از جلوی تلویزیون رد
می شد، می نشست و برنامه را می دید. میزگرد درباره یكی از موضوع هایی كه در تلویزیون جزو «اسرار مگو» محسوب می شود (می شد؟!). فكر می كنید چه چیزی؟ بله، ایدز! اما جالب بودن آن به این خاطر بود كه ایدز را نه آن گونه كه هست، كه آن طور كه دوست داشتند، معرفی كردند. وقتی پای یك بیماری ، آن هم بیماری خاصی مثل ایدز در میان باشد، آن وقت دیگر بحث سلیقه ای و «از نگاه ما» و این طور چیزها نه تنها بی مورد و سؤال برانگیز است، كه اصلاً یك فاجعه است.
نزدیك دوسال است كه تحقیق هایی را درباره مسائل جنسی در مناطق مختلف شروع كرده ام و اگر كسی پیدا شود كه تهیه كنندگی را قبول كند احتمالاً فیلم مستندی هم از دل این تحقیق ها بیرون خواهدآمد. به همین خاطر، موضوع میزگرد برایم جالب بود. آن شب هم یكی از دوستان تماس گرفت و خبر داد كه قرار است چنددقیقه دیگر چنین چیزی نشان بدهند.
باوجودی كه این همه تلاش می شود ذهنیت مردم نسبت به بیماران ایدزی اصلاح شود و همه ایدزی ها را به چشم همجنس باز و بی بند و بار و ضداخلاق نبینند، میزگرد خبری شبكه دو مدام برمحور بی بند و باری و رابطه نامشروع دور می زد. در حالی كه حتی اگر این فرض را از تلویزیون قبول كنیم، مردی كه به دلیل رابطه نامشروع ایدز گرفته، می تواند ویروس ایدز را از طریق رابطه مشروع به همسرش منتقل كند؛ با این حساب درست است كه بیمار بی گناهی مثل همسر این مرد را هم به چوب ارتباط نامشروع برانیم؟ و اصلاً در شرایطی كه حتی معتاد را ـ كه به دنبال اختیار و میل شخصی به دنبال موادمخدر رفته ـ بیمار می خوانند نه مجرم، درست است بیمارانی را كه خیلی های شان به خاطر مسائل مربوط به انتقال خون یا دندانپزشكی به این حال و روز افتاده اند، زیر عنوان «رابطه نامشروع» قراردهیم؟ شاید برنامه سازان تلویزیون یادشان رفته باشد كه پرونده بیماران هموفیلی هنوز بازاست، ولی كارشناسان محترمی كه در برنامه حاضر می شوند چه؟
به هر حال برنامه سازی تلویزیون، راه و رسمی دارد كه اگر نادیده گرفته شود، بینندگان را پس خواهدزد. وقتی ایدز را به بی بند و باری محدود می كنیم، طبیعی است كه مجبور شویم از خبرنگار صدا و سیما در نیویورك ـ كه همیشه اخبار سیاسی مخابره می كند ـ بخواهیم وضعیت آن جا را بیان كند و او هم پای همجنس بازها را پیش بكشد و وضع را بدتر كند . و به دلیل نادیده گرفتن اصول برنامه سازی است كه در دل چنین میزگردی كه مثلاً باید علمی و كارشناسی باشد، سرو كله خبرنگار سیاسی پیدا می شود. بامزه تر از همه این ها وقتی است كه پس از ارائه انواع و اقسام آمارها، خبرنگار محترم اعلام می كند: «البته این آمارها مربوط به سال ۱۹۹۹ است» و در موردی مثل ایدز، كه آمارهایش به دلیل حساسیت مردم غرب روزبه روز تغییر می كند، این گزارش یعنی یك كار غیرحرفه ای غیرحرفه ای.
لابه لای حرف های مهمان های برنامه هم تصویرهای سولاریزه شده ای از سوارشدن دخترجوانی می بینیم كه كنار خیابان ایستاده و ماشینی جلوی پایش نگه می دارد. بعد هم حرف های بیماران دم مرگ كه به جوان ها توصیه می كنند از این كارها نكنند و به دلیل همین نوع برنامه سازی است كه برخلاف همیشه، این بار در مصاحبه های خیابانی فقط خانم های مانتویی و آرایش كرده و آقاپسرهای ژل زده را می بینیم.
مدت هاست دوران این نوع برنامه سازی سپری شده و دیگر جواب نمی دهد. ایدز یك فاجعه است. برای دفع یك فاجعه، باید آن را ـ به درستی ـ برای مردم توضیح داد تا از آن دوری كنند. كاری كه تلویزیون كرد ـ هرچه بود ـ مصداق «به درستی» نبود. همین.

۲ ـ دو هفته پیش، برگزیده ای از فیلم های جشنواره مستند كیش را كه سال گذشته در این جزیره برگزارشده بود، در پاتوق فرهنگی تهران به نمایش گذاشتند. چون همه این فیلم ها را در خود جشنواره دیده بودم، در برنامه پاتوق شركت نكردم و البته راستش را بخواهید، اصلاً خبر نداشتم تا بخواهم شركت كنم.
نكته جالبی كه در جلسات پس از نمایش فیلم ها وجود داشته و در برخی نشریات هم منعكس شده این بود كه تعدادی از مستندسازان، از دیدن جمعیتی سی چهل نفره خوشحال شده بودند و از این كه آن ها به تماشای آثارشان آمده اند تشكر كرده بودند.
واقعیت همین است . تلویزیون كه باید جایگاه ـ و پایگاه ـ اصلی سینمای مستند باشد، یا مستند خارجی پخش می كند یا شبه مستندهای گزارشی كه به غیرحرفه ای ترین شكل ممكن ساخته شده و از تولیدات خود تلویزیون است. به جز سینما تك ـ كه آن هم گاهی مستند نمایش می دهد ـ هیچ جای دیگری برای تماشای فیلم مستند وجود ندارد.
مهم ترین رویداد سینمای مستند هم كه ـ متأسفانه ـ جشنواره كیش است، دور از تماشاگران و به شكل یك مهمانی در اتاق دربسته و با حضور خودفیلمسازان برگزارمی شود. در جشنواره كیش، خودفیلمسازان فیلم های همدیگر را می دیدند و درباره اش حرف می زدند. یعنی اصلاً «تماشاگر» به معنای واقعی اش وجود نداشت، حالا هم كه چنین برنامه ای در پاتوق برگزارشده، خیلی ها اصلاًاز وجودش خبر
نداشته اند. به نظر می رسد سینمای مستند ما قرار است فقط حكم تزئین دهنده سفره ای را داشته باشد كه غذاهای اصلی اش فیلم های بلند هستند. به هرحال، همین كه مسؤولان پاتوق فرهنگی تهران، به فكر سینمای مستند هستند و چنین برنامه ـ هاـ یی برگزارمی كنند، جای شكرش باقی است.

۳ ـ بهمن مقصودلو پس از سال ها آمده ایران و ساخت مستندی را درباره احمدمحمودشروع كرده، گفته كه می خواهد درباره محموددولت آبادی هم فیلم بسازد و مهم تر از همه این كه گفته ساخت این سری فیلم ها ادامه خواهدداشت. خبر خیلی خوبی است. خیلی خوب.
در تمام دوسه سال گذشته، به هر مركز فرهنگی و هنری ای كه فكرش را بكنید سرزدم و حتی التماس كردم كه شرایط ساخت سری فیلم هایی را درباره چهره های ادبی و هنری ایران فراهم كنند. هیچ كس جدی نگرفت، هركس یك جور بهانه می آورد. گذشته از خودم كه اصلاًدستمزد نمی خواستم، یكی از دوستان تصویربردار هم حاضر شد به صورت رایگان كاركند. آخرسر، طرح را تغییر دادیم و به یك سری گفت وگوی ساده تصویری رضایت دادیم، اما بازهم كسی حاضر به حمایت نشد. نهایتاً ساخت «سه گانه فروغ» را با قرض از این و آن شروع كردم و به «دوگانه» كه رسید ـ پول قرضی مان هم تمام شد و كارمان لنگ ماند ـ و مانده . اما دیگر پولی نماند ـ ونمانده ـ كه سراغ دیگر اهالی هنر و ادب برویم.
در این چندسال هرچه سعی كردم به مسؤولان مراكز مختلف بقبولانم كه این آدم ها متعلق به همه اند و وظیفه ماست كه برای نسل های آینده سندهای تصویری فراهم كنیم، هیچ كس زیربارنرفت. حتی گفتم اگر فكر برخی حساسیت ها را می كنند، فیلم ها را بگذارند توی آرشیو و اصلاً صدایش را هم درنیاورند كه چنین چیزهایی هست؛ فكر كنند یك كار تحقیقی و كتابخانه ای است ـ چون به هر حال به كارآیندگان می آید. بازهم كسی جدی نگرفت. گفتم این یكی مرد، آن یكی مرد، آن دیگری دارد می میرد… بگذارید حضور این ها را ثبت كنیم. ولی برای كسی مهم نبود.
و حالا بهمن مقصودلو از آمریكا آمده تا كاری را انجام دهد كه این جایی هاـ مسؤولان فرهنگی این جاـ باید برایش دل می سوزاندند.

روزنامه ایران- 8 تیر 1381