فیلم ها



 

 
درباره «کودکیِ ناتمام»
 
ساقی سلیمانی
 
 
 
فیلم مستند «کودکی ناتمام» اثر ناصر صفاریان است که او را پیش‌تر با آثار سه‌گانه و مشهورش در رابطه با «فروغ فرخزاد» می‌شناسیم.«کودکی ناتمام» که در لایه رویی اثر به بررسی شعر و ترانه‌های کودکانه دهه‌های پنجاه و شصت می‌پردازد، لایه‌های زیرین بسیاری دارد.
در این فیلم چند تن از شاعران کودک حضور دارند، مصطفی رحمان‌دوست ، علی‌اصغر سیدآبادی، شکوه قاسم‌نیا، ناصر کشاورز و بیوک ملکی. در مواجهه با این شاعران، میزان دغدغه‌های ادبیات کودک و نوجوان را می‌توان در صاحبان اثر آن دوران دید و این به قدری نمایان است که جنبه نمایشی ندارد و از آن‌جا که گویا تک‌تک آن‌ها حرفه خویش را از دست داده‌اند و از حسرت‌ها سخن می‌گویند، دیگر حضور دوربین خیلی اهمیتی پیدا نمی‌کند و آن‌ها گویا آخرین گفت‌وگوها را پیرامون جریانی از دست‌رفته بیان می‌کنند؛ جریانی که سیاسی نبود اما با آن هم سیاسی برخورد می‌کردند.
شکوه قاسم‌نیا در فیلم اشاره دارد به ترانه «علی‌کوچولو» که در نوشته‌های اولیه «رضاکوچولو» بود و به خاطر شباهت به نام رضاشاه باید تغییر می‌کرد. مسائلی که حالا در اوج و شدت خود قرار گرفته‌اند، مواردی برای ممیزی و سانسور که شبیه زشت‌ترین شوخی‌هایی‌ست که می‌توان با هنرمندان در هر عرصه‌ای داشت؛ هنرمندانی که روزی مخاطب همان ترانه‌های کودکی بوده‌اند و «کودکی ناتمام» شاید بهترین نام باشد برای شرح و توضیح آن برش زمانی و تاریخی که حالا به شکلی تکه‌تکه در نسل‌های بعدی هم با مصادیق متفاوت در حال تکرار است.
این‌که می‌گویم این اثر لایه‌های زیرین بسیار دارد، به همین سبب است. تاثیرات یک انقلاب سیاسی و مذهبی در کشور از یک‌سو و کمی بعد تاثیرات یک جامعه درگیر جنگ که وقتی جنگی هشت سال به طول می‌انجامد، تاثیرات زمان جنگ خود را به نوعی و تاثیرات پساجنگ به نوعی دیگر خودش را بر زیست ادبی و فرهنگی کودکان آن جامعه نشان می‌دهد.
برای من که از همان نسل دهه شصت هستم و تقریباً اکثر آن اشعار را به خاطر دارم یا از حفظ بودم، مواجهه با این فیلم مستند زوایای بسیاری داشت (داخل پانتز بگویم همین حفظ‌کردن این اشعار هم ماجرایی بود که من و هم‌نسلانم درگیر آن بودیم و خانواده‌ها از حفظ این اشعار و حفظ قرآن و شرکت‌دادن کودکان‌شان در مسابقات برای مفاخره نسبت به هم استفاده می‌کردند).
«کودکی ناتمام» در میان مصاحبه‌های پر از حسرت و دریغ خود با ترانه‌سراهای کودک و نوجوان،گریزی می‌زند به تصاویری از زمان معاصر و ارتباط کودکان با موسیقی و شعر و ترانه و ما با تصاویری روبه‌رو هستیم که اغلب در صفحه‌های مجازی دیده‌ایم و این‌بار در پروژه‌ای به شکل هدف‌مند و برای نوعی قضاوت از سوی مخاطب استفاده شده‌اند.گویا فیلم‌ساز قرار است سطحی‌شدن ارتباط کودکان امروز با شعر و ترانه و حتی بی‌ارتباط‌بودن اکثر آن‌ها با سن کودک را نشان بدهد و از آن‌سو جریانی را که با توجه به تلاش بانیان آن از جمله محمود کیانوش،که دچار سرخوردگی شدند، از این همه بی‌انصافی نشان بدهد؛کسی که تا زنده بود اجازه نمی‌داد در این‌باره با او سخنی گفته بشود و بی‌شک رنج عقیم‌ماندن آن همه تلاش برایش رنجی تحمل‌ناپذیر بود.
در این فیلم مستند، فیلم‌ساز از گزیده‌گویی استفاده کرده و قرار نیست مسائل ملموس و قابل پیگیری را توضیح بدهد و شاید این یکی از جذابیت‌های فیلم باشد، این‌که مخاطب در مواجهه با اثر در صورت علاقه و ارتباط حسی یا کنجکاوی‌های پژوهشی یک رشته مطالعه را آغاز بکند، مشاهده تحولات سلیقه‌ای و از روی سهل‌انگاری مدیران در رابطه با شعر کودک و نوجوان در گریزهای زمانی به واسطه تصاویر آرشیوی و مصاحبه‌ها، همین که دور از شعار و گفت‌وگوهای نمایشی است، بر ارزش اثر مستند افزوده است.
در این میان و این تغییر ذائقه،کمی از سطح به عمق می‌رویم و آن‌چه شاهد آن هستیم، میل به شادی و فرار از غم‌های تزریقی به جامعه است که خودنمایی می‌کند.کودکانی که می‌خواهند برقصند، دخترانی که می‌خواهند از پوشش‌های سخت رهایی بیابند. مصداق بارز این شعر «خسرو گل‌سرخی» را در همین فیلم می‌توان دید:
«گیرم که در باورتان به خاک نشسته‌ام/ و ساقه‌های جوانم از ضربه‌های تبرهای‌تان زخم‌دار است/ با ریشه‌ها چه می‌کنید؟/ گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده‌ای/ پرواز را علامت ممنوع می‌زنید/ با جوجه‌های نشسته در آشیانه چه می‌کنید؟/گیرم که می‌کشید/گیرم که می‌برید/گیرم که می‌زنید/ با رویش ناگزیر جوانه‌ها چه می‌کنید؟».
بله، با رویش ناگزیر جوانه‌ها هم در این فیلم روبه‌رو هستیم. فیلم‌ساز نه شعار می‌دهد، نه دخالتی می‌کند. صرفاً ثبت و مستند می‌کند.
و اما جنگ…
روی دیگر تمام این ناتمام هشت سال جنگ بود، اشاره‌های کوتاه تصاویر آرشیوی به کودکان و نوجوانان جنگ‌زده زیرمتن‌های بسیار ایجاد کرد. این ماجرای جنگ و بسط آن به سرنوشت تمام کودکان خاورمیانه تا امروز ادامه دارد و این روزها بیش از پیش، حال برای تولید محتوا برای این کودکان در آن زمان رویه‌ای در انتخاب انیمیشن‌ها، برنامه‌ها و اشعار و موسیقی بود که با تلاش چهره‌های مهمی صورت می‌گرفت. البته کاستی‌ها و اعمال سلیقه‌ها و ممیزی‌های شدیدی داشت، مثلاً عجیب‌تر از این‌که «باشو غریبه‌ای کوچک» ساخته بی‌همتای «بهرام بیضایی» چهار سال توقیف بود؟ اما حال دیگر مدت‌هاست هیچ جریان هدف‌مندی دنباله‌رو آن جریان نیست.
و اما کانون پرورش فکری کودک و نوجوان، آن پرستوی کاغذی که نقش بسیاری کتاب‌ها و فیلم‌ها بود. در فیلم اشاره‌هایی به نقش تاثیرگذار کانون و مدیران پیشین آن در فعالیت‌های مستمر در حوزه کودک و نوجوان می‌شود و با خود چندین و چند زیرمتن قوی ایجاد می‌کند، این‌که از چه زمانی فعالیت‌های کانون برای کودکان و نوجوانان ضعیف شد و آیا تغییر مدیران و سلیقه‌های متغیر و ممیزی‌های عجیب و غریب‌تر از دهه شصت عامل این افول بوده است؟ آیا قدرت‌نمایی‌های دوره‌ای مدیران و جداکردن هنرهای رشته‌ای و مرتبط باعث بی‌توجه‌ای به تمام بخش‌های فعالیت کانون شد؟ آیا قدرنشناسی جوان‌ترها نسبت به بانیان کانون و دورشدن و قهر افرادی مهم و موثر در کانون این اوضاع را رقم زد؟ در پاسخ باید گفت همه و حتی چیزهایی بیش از این.
و اما چرا ناتمام؟
همین گسست‌ها و فاصله‌های پرنشدنی بود که کودکان یک نسل را که هنوز دل‌سوزانی در حوزه‌های فرهنگ و هنر داشتند، در معرض بلاتکلیفی و سپس سیاسی‌شدن تمام امور اعم از فرهنگ و هنر قرار داد که حتی رفت تا بیش از پیش و حتی بیش‌تر از روزهای اول انقلاب دچار سانسور بشود و این صف‌کشی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب هر آن‌چه بود، در رابطه با تربیت نسل‌های نو نبود، درباره حق‌السهم بود و این نسل بلاتکلیف با تمام ترانه‌های نیمه‌کاره و سازهای خاموشش پیش از درک نوجوانی و جوانی در کشمکش‌های سیاسی جهان سومی به میان‌سالی رسید. امروز یک کودکی ناتمام، یک نوجوانی درک‌ناشده و یک جوانی سوخته را هم می‌توان با «گنجیشکک اشی‌مشی» لمس و زمزمه کرد؛ نسلی که حتی سخت می‌توانند به فرزندان خود خوراک فکری همچون کودکانه‌های شاملو را بدهند. جامعه در سطحی‌ترین حالت ممکن زندگی می‌کند و رنج زیستن چندین و چند برابر شده است و ادبیات مخصوصاً و خوراک ادبی کودک و نوجوان از آخرین اولویت‌های خانواده‌های معاصر هم نیست.کما این‌که هنوز برخی از این اشعار هنوز البته ـ و بر این کلمه هنوز باز هم تاکید می‌کنم ـ از کتب درسی بچه‌ها حذف نشده است اما وقتی زندگی جامعه به سمت مصرف‌گرایی و سطحی‌نگری پیش برود، بودن یک کتاب مهم از این‌دست، فیلمی در این‌باره و شعری از آن روزگار در خانه، نمی‌تواند جریان فکری کودک را رقم بزند، خطوط فاصله و بی‌فکری شاید بیست یا حدوداً سی‌ساله‌ای، تمام رشته‌ها را پنبه کرده است.
«کودکی ناتمام» در کمال متانت و آرامش و بدون انگشت اتهام قصد دارد نهیب بزند که چه اتفاق‌هایی به سختی رقم خورد و به سادگی از دست رفت و چه‌قدر هیچ‌کسی حواسش نیست.
 
 
 
 
سایت سینماجریان
شانزده/ شهریور/ هزاروچهارصد