نوشته ها



 

در این یکی دو روز، فضای مجازی پر شده از دو تصویر و دو خبر؛ یکی صفحه اول روزنامه اعتماد با تصویر خاتمی و موسوی خوئینی‌ها و عارف، و دیگری عکس و خبر آزادی محمدعلی نجفی. هم‌زمانی‌اش شاید از این نظر حسن باشد که سران اصلاح‌طلب را شاید، شاید، شاید با گوشه‌ای از نظرگاه مردمی دوروبرشان آشنا کند و به اظهارنظر وادارد.

 

**********

برای من و نسل من که چند سالِ سخت و تیره و سرشار از فضای امنیتیِ قبل از دوم خردادِ هفتادوشش را دیده بود، اتفاقی مثل دوم خرداد و گشایشی که در یک سال بعدش رقم خورد و در چند سال بعدش هم باز در قیاس با قبل و بعدِ خود هنوز فضای بازتری به حساب می‌آمد، فراموش‌نشدنی است. طوری که بیرون از دایره انتخاب بین بد و بدتر رایج در نظام جمهوری اسلامی، خاتمی جای‌گاه یکه‌ای برای‌مان داشت و برای آدمی مثل من هم که در سال‌های قبل از ریاست جمهوریِ خاتمی او را به عنوان مدیر کتاب‌خانه ملی می‌شناختم و دیدارهایی هم رخ داده بود و به عنوان وزیر ارشاد استعفاداده شده‌ای که پای کتاب‌های چاپ‌شده و فیلم‌های ساخته‌شده در دوره وزارتش ایستاده بود هم که دیگر جای‌گاهِ یکه‌اش یکه‌تر بود. آن‌قدر یکه که از سر شور و شوق جوانی، فردای انتخابات هفتادوشش، عکسش را قاب کردم و زدم به دیوار اتاقم؛ گرچه چند روزی بیش‌تر دوام نیاورد و خوش‌بختانه آن موقع هم در دل همه آن عشق و علاقه باز فکر کردم در دنیای هنر باید از سیاست و سیاست‌مدار فاصله گرفت. به همین خاطر هم بود که مهر و علاقه‌ام به خاطر وجه فرهنگی و شخصی او بود بیش‌تر و به همین خاطر هم بود که چه در همان دوره و چه بعد از آن که چند بار به دیدارهای گروهی دفترش دعوت شدم نرفتم؛ همان طور که هیچ وقت در هیچ دیداری با هیچ شخصیت سیاسی حاضر نشدم و نمی‌شوم.

 

**********

لیست امید که نام مهمی در تاریخ سیاسی ما شده و نشان بزرگی از بی‌درایتیِ اصلاح‌طلبان، همان موقع هم اشتباه بودنش مشخص بود؛ و در نهایت این به ذهن می‌آمد که خاتمی قرار است پس از به رخ کشیدنِ قدرتش برای تعیین نمایندگان و بیرون گذاشتن مخالفان از مجلس چه کند؛ وگرنه آن‌هایی که توصیه به رای دادن فله‌ای برای‌شان کرده بود، با همان نگاه اول هم چندتایی‌شان متفاوت با آن‌طرفی‌ها نبودند و این مساله در فهرست مجلس خبرگان که دیگر نورعلی نور بود و هر عقل سلیمی می‌فهمید این آقای موردتایید خاتمی، نه فقط هیچ فرقی با آن یکیِ بیرونِ فهرست ندارد، که اصلا یکی از همان آن‌طرفی‌هاست. گذشتِ زمان هم نشان داد نه تنها هیچ برنامه‌ای برای بعدِ این قدرت‌نمایی وجود ندارد، که وقتی مثلا آن خانم نماینده‌شده از طریق همان فهرست امید، پشت تریبون مجلس گفت حق خودش و خانواده‌اش است که از سفره انقلاب ببرد هم برخلاف تصور هیچ صدا که هیچ، اشاره و کنایه و حتی سرفه‌ای هم از خاتمی و کسی از طرف او دیده و شنیده نشد که نشد. همان‌طور که عارف که قرار بود روزی رییس جمهور هم بشود مثلا، نه درباره ژن خوب پسرش که نادرست‌ترین حرف ممکن بود چیزی گفت و نه حتی اصلا در دوره نماینده مجلس بودنش کلا درباره چیزی، چیزی گفت.

 

**********

حالا برای عکس روی جلد خیلی دیر شده است؛ بیش و پیش از همه هم به ضرر خود خاتمی‌ست که قطعا آن‌قدر می‌داند که وقتی در چنین روزهایی ممنوعیت انتشار تصویرش برداشته می‌شود، چیزی نمی‌تواند باشد جز نیاز به حضور او برای داغ کردن تنور انتخاباتِ پیشِ رو. بعید می‌دانم هیچ توضیحی بتواند وضعیت بسیار بد اصلاح‌طلبان را به موقعیت تقریبا قابل بازیافت دو سال قبل برگرداند، ولی بد نیست نه به عنوان سرمایه‌گذاری برای آینده، که برای ادای وظیفه و مسئولیت‌پذیری نسبت به همه کسانی که به احترام و پشت سر او برای اصلاحات سینه زدند و سینه سپر کردند، دست کم در مورد آن «تَکرار» و اشتباهاتِ بعدش سخنی بگوید. همان‌طور که محمدعلی نجفی به عنوان چهره‌ای مهم در میان اصلاح‌طلبان، و بیش و پیش از هر چیز، به عنوان کسی که وزیر آموزش و پرورش بوده و وزیر علوم بوده و رییس سازمان میراث فرهنگی بوده... حالا که چنین عجیب و به این سرعت از قوه قضاییه‌ای که تازه مغضوبش بوده آزادی گرفته و چنین سوژه طنز و اعتراضِ دوسویه شده، چیزی بگوید درباره آن‌چه بر او گذشته و اشتباهش را گردن بگیرد و روی صحبتش هم با همه کسانی باشد که در این سال‌ها دنبال اصلاح‌طلبان راه افتادند به قصد اصلاح و دوباره ساختن... و هزاران امید داشتند و امیدشان چنین به خاکستر نشسته است.
برای آینده دیر است؛ ولی برای گذشته، لازم و بسیار ضروری. کاش اصلاح‌طلبان نشان بدهند مردم واقعا ته ذهن مسئولانی که عنوان اصلاح‌طلب هم دارند، یک جایی دارند بالاخره. بد نیست بیایند و مردم را آدم حساب کنند. عارف که اساسا هویت وجودی‌اش ناموجود است و در این چند سال برای امتحانِ آن میکروفن روی میزش در مجلس یک بار روشنش نکرده تا در آن فوت کند حتی؛ ولی چه خوب که خاتمی و نجفی چنین کنند. برای خودشان که دیر است، برای اصلاح‌طلبانی که دیده‌ایم که دیر است، برای «اصلاح‌طلبی» چنین کنند...

 

 

 

ناصر صفاریان

هفت/ شهریور/ نودوهشت