همایون امامی
مضمون «کودکیِ ناتمام» همان نوشته ابتدای فیلم است: «این فیلم درباره شعر کودک است. در میانه سالها و سؤالهای نسل من، بی آن که تاریخنگاری باشد و فرهنگ نام و اثر. نگاهیست به آنچه در سالیان پشت سر بر شعر گذشت و بر من و برما گذاشته است.» به این ترتیب ناصر صفاریان در این فیلم میکوشد مقوله شعر کودک را در بستری اجتماعی/تاریخی نقد و بررسی کند. در این نقد او در عین حضور در کادر-به عنوان نماینده نسلی که کودک آن سالها بوده و آن شرایط را زیسته– سکوت پیشه کرده و میدان را برای کارشناسانی خالی میگذارد که به عنوان شاعر شعر کودک سالهای ابتدای انقلاب را با تمام شرایط تلخ و شیرینش گذراندهاند و در برابر تمام عواملی که کوشیدهاند با تنگنظریهای سیاسی یا منفعتطلبیها تهدیدی برای رشد شعر کودک باشند مقاومت کردهاند.
در این مطالعه، علاوه بر علیاکبر زینالعابدین که در فیلم به عنوان پژوهشگر و کارشناس شعر کودک، صفاریان را یاری داده است، مصطفی رحماندوست، شکوه قاسمنیا، ناصر کشاورز (هرسه شاعر کودک)، علیاصغر سیدآبادی (پژوهشگر شعر کودک) و بیوک ملکی (شاعر نوجوان) حضور داشته و با یادآوری خاطرات آن روزها و تحلیل موقعیتهای سیاسی/ اجتماعیاش بهویژه تنگناهای خاص (دوران جنگ)، بهخوبی از علت شکست یا تأثیرگذاری برخی بدعتها بر شکلگیری جریانهای متفاوتی بر شعر کودک گفته و شهادتی میدهند بر آنچه بر شعر کودک رفته است. بر مجموعه شرایطی که در عمل و درنهایت به دوری کودک از دنیایش انجامیده و آن کودکیِ سرشار از شیرینی و لطافت و تخیل را ناتمام گذاشته است. صفاریان که خود قربانیِ این کژرویهاست با نگاه به آن دنیای مخیل کودکانه از تصاویری آرشیوی برگرفته از فعالیتهای قبل از انقلاب کانون پرورش کودکان و نوجوانان با اندیشههای ایدئولوژیک پس از انقلاب به توفیقی درخشان دست مییابد.
انتخابهای سنجیده وی از مواد آرشیوی و ترانههای بسیار لطیف محمود کیانوش با صدای جادویی سیمین قدیری مفهوم واقعی خود را زمانی به نمایش میگذارد که در کنار تصاویر کودکی چهارپنجساله با پرچمی در دست و لباس رزمی برتن و مشتی گرهکرده قرار داده میشود. همان القای گویای مفهوم «کودکیِ ناتمام.»
فیلم که به شیوهای ترکیبی ساخته شده فضای نوستالژیکی پیرامون «شعر کودک» خلق میکند و عمدتاً دهه شصت تداعی میشود. صفاریان کوشیده بررسی شعر کودک را بهشیوه فیلم/ مقاله دنبال کند و از جهتگیریهای حسی و دراماتیک بپرهیزد. به همین دلیل در پایان هر مدعای کارشناسان مدعو، با استفاده از اسناد آرشیوی، مصداقی از درستی آن ارائه دهد. به این ترتیب رابطهای بین رخدادهای سیاسی/ اجتماعی و تأثیر آن بر شعر کودک آشکار میشود؛ طوری که میتوان فیلم را تا حدی جامعهشناسی شعر کودک نیز ارزیابی کرد.
ناصر صفاریان در طراحی چارچوب زیباییشناسی فیلمش بر الزامات شیوه فیلم/ مقاله وفادار باقیمانده و با دوری از پیامی زیباییشناسانه و نیز طراحی میزانسنهایی با جنبه حسی و عاطفی، ساختار فیلمش را از ابتدا تا انتها یکدست و خنثی و تهی از ترفندهای هنری نگاه میدارد، چنین رویکردی اگرچه بیان فیلم را به سوی نوعی خشکی و تصنع میراند، ولی ساختار مقالهای فیلم را یکدست نگه میدارد که از امتیازهای آن محسوب میشود. به عنوان نمونه به تمام صحنههای مصاحبه باید اشاره کرد که غالباً به صورت تصنعی وایستاده در کنار قفسه کتابها یا کنار پنجره، تصویربرداری شدهاند. چنین رویکردی اگرچه به نظر تصنعی مینماید، ولی به تمرکز مخاطب بر موضوع و صحبت کارشناسان فیلم نیز منجر میشود که در درک و فهم جزییات اطلاعات فیلم مؤثرتر است.
فیلم در چارچوب صرف شعرکودک باقینمانده و به آن از منظر یک حرفه نیز مینگرد. در ابتدا فیلمساز با طراحی یک میزانسن، فارغ از بحث زیباییشناسی یا ارزشهای فرهنگی شعرکودک، به مبحث امرارمعاش شاعران شعر کودک نیز میپردازد. به این ترتیب که در لابهلای صحبتهای ناصرکشاورز گوشی تلفن همراه او زنگ میخورد و به او خبر میدهند دو قسطش عقب افتاده است! به کنایه میگوید وقتی کسی هموغم خود را معطوف شعر گفتن برای کودک با موضوع خیار و کدو و گوجهفرنگی کند وضع اقتصادیاش از این بهتر نمیشود. طنزی تلخ که گویای بیسروسامانی معیشتی کسانی است که میخواهند تماموقت شاعر شعرکودک باقی بمانند و از این طریق هم ارتزاق کنند.
خشونت یکی از موتیفهای اصلی فیلم است که به شیوههای مختلف برآن تاًکید میشود؛ چه در لابهلای صحبتهای کارشناسان و چه در مواد آرشیوی. یکی از درخشانترین کاربردها صحنهای از «درختگلابی» (داریوش مهرجویی) است که در آن سرِ میمچهخانوم (گلشیفته فراهانی) تراشیده میشود و محمود نوجوان که اندوهناک از پشت شاهد این صحنه است، بخشی از موی تراشیده را بهعنوان یادگاری لای کتابش میگذارد.
«کودکیِ ناتمام» فیلمی از یک دوران است و وقتی که پایان مییابد تازه بهخاطر میآوریم چه خشونتی بر کودکان ما رفته است؛ و از خود میپرسیم ما دراین ستم کجا بودهایم و در عینحال از خود میپرسیم برخود ما چه رفته است؟ شاید در چنین شرایطی زیر لب به خود بگوییم:« ما را به سختجانیِ خود این گمان نبود.»
ماهنامه «فیلمِ امروز»
اردیبهشت 1401