در بحثِ همیشهبرقرارِ «سینمای جنگ» و «سینمای دفاع مقدس»
دومِ خرداد شده بود و آن سال هم میشد اولین جشنوارهٔ فیلم دفاع مقدسِ بعد از آمدنِ خاتمی و اوضاع و احوالِ آن یکیدو سالِ هفتادوشش و هفتاوهفت هم انکارناپذیر بود تفاوتش با فضای هفتادوچهار و هفتادوپنج بهخصوص. ولی خب جشنوارهٔ دفاع مقدس بود به هر حال! همدان برگزار میشد و من هم دعوت داشتم و این هم عکسی از «عنفوان» جوانی است و هنوز سیاهیِ سر و رو!
نشستها شب برگزار میشد و در حیاطِ هتل. مهمانِ شب آخر بودم و موضوع هم همان بحث ازلی و ابدیِ همه این سالها بود دربارهٔ تفاوت سینمای جنگ و سینمای دفاع مقدس. تقریبا بنده و پرویز پرستویی که برحسب تصادف و براساس محل از قبل تعیینشده باید کنار هم مینشستیم همنظر بودیم و بقیه هم در گروه دیگر. تقریبا حرف ما دو نفر این بود که شروع جنگ با ما نبوده و دفاع بوده قبول، ولی در ساخت فیلم و بحث تکنیکی که تفاوتی نیست. این که بندهخدا، مرحوم اعلامی در آن جمع چه میکرد و چه شده بود که از عنوان «دفاع مقدس» دفاع میکرد را نه بنده فهمیدم نه کس دیگری؛ طوری که بعد از جلسه دوست مشترکی رفت سراغش و گفت: «نکنه خبر اشتباهی بهت دادن ناطق رییسجمهور شده!»
این که چیزی به نامِ «ژانر دفاع مقدس»، یک ابداعِ اینجایی و بیحساب است و از آن مهمتر این که دفاع در همهجا و همهوقت محترم و ستودنیست و نباید به خودمان و جنگ هشتساله خودمان محدودش کنیم حرف اصلی من بود؛ و این که اگر دفاع ما مقدس بوده دفاع آن پارتیزانِ جنگِ جهانی دوم از کشور اشغالشدهاش هم مقدس بوده؛ و «مقدس» در این بحث یعنی «محترم»، «ستودنی» و چنین تعابیری، نه این که لزوما بارِ مذهبی و تقدسِ دینی داشته باشد. جواد اردکانی و محمدرضا شرفالدین کاملا توصیفشان تقدسِ مذهبی بود و نظرشان بر تفاوت صددرصدیِ سینمای جنگ و دفاع مقدس، و عزیزالله حمیدنژاد هم با نگاه متعادلتری همراهیشان میکرد. البته سالها بعد در دیداری اتفاقی، دیدم همنظرتر شده است با نگاهِ آن روزِ من.
جلسه مجری هم نداشت و آن بحث داغ و پرسروصدا باعث شده بود خیلیها از پنجره اتاقشان نظارهگر باشند تا بفهمند تهش چه میشود!
بحث رفت سمت مذهب و کشیده شد به صحرای کربلا؛ از سرِ تشبیه عرض نمیکنم البته؛ واقعا واقعهٔ عاشورا و تشبیهش به جبهههای ایران و نتیجهگیریِ این که این دفاع مقدس است و آدمهایش مقدس و سینمایش مقدس و تفاوت عنوان «سینمای دفاع مقدس» هم برای همین است...
خلاصه این که اینبار هم اینگونه شد!
ناصر صفاریان
سیویک/ شهریور/ هزاروچهارصد