نوشته ها



ناصر صفاریان

1 - مثل همه علاقه مندان سینما در این سرزمین، چاره اى نیست جز تماشاى فیلم هاى روز جهان به وسیله ویدئو و تلویزیون. البته گاهى ممكن است مورد تفقد و عنایت مسؤولان بنیاد سینمایى فارابى قرار بگیریم و لابه لاى فیلم هایى كه مشخص نیست توسط چه جور كارشناسان محترمى براى نمایش انتخاب مى شوند، یكى دو اثر به درد به خور روانه پرده سینما شود. آخرین بارى كه فرصتى دست داد و موقعیتى فراهم شد تا فیلمى از سینماى روز جهان را روى پرده یك سالن درست و حسابى ببینم، یك سال و دو ماه پیش بود. تورنتو و «پیانیست». فیلمى كه صحنه هاى مربوط به درگیری هاى خیابانى و ویرانی هاى شهر، بر صفحه كوچك تلویزیون اصلاً جلوه اى ندارد و باید آن را روى پرده دید. در این مدت، هیچ كدام از این فیلم هاى تك سانس سینما فرهنگ و سینما سپیده را هم ندیدم. گذشت و گذشت تا ماه پیش كه به دعوت «خانه سینماگران جوان» رفته بودم دبى. در جایى كه میانه اى با فرهنگ و این جور چیزها ندارد و یك جور شهر مقوایى و مانند یك ماكت است، در فرار از مراكز خرید رنگارنگ، مى شد به معبد جادویى سینما پناه برد. آن هم با تماشاى یك فیلم درست و حسابى: «بیل را بكش ۲». فیلمى كه روى پرده چیز دیگرى است. البته همه فیلم ها روى پرده چیز دیگرى هستند. اما نمونه هایى از این دست، در نمایش تلویزیونى، بخش عمده اى از تأثیرگذارى و جذابیت خود را از دست مى دهند. مثلاً در یكى از صحنه هاى فیلم، اما تورمن، زخمى و با دست و پاى بسته، درون تابوت گذاشته مى شود تا زنده به گور شود. دوربین داخل تابوت است و نماى نقطه نظر همین شخصیت را داریم. میخ ها یكى یكى كوبیده مى شود و در تابوت به تابوت دوخته مى شود. صداى كوبیده شدن میخ ها و درز باریك در و تابوت كه كم كم در سیاهى گم مى شود و تقلاى اما تورمن در فضاى خفه و بسته تابوت، آن قدر تأثیرگذار و ـ مثل خیلى از صحنه هاى آثار تارانتینو ـ اعصاب خردكن است، كه... باید دید. اصلاً نمى شود این جور چیزها را تعریف كرد. فیلم برخلاف قسمت اول آن، فضاى جدى دارد و نزدیك به دنیاى آثار پیشین فیلمساز. دیگر از رگه هاى طنز و هجو فیلم هاى اكشن آسیایى ـ كه بزرگوارى نوشته بود اداى دین! ـ در قسمت اول «بیل را بكش» خبرى نیست و با یك فیلم تارانتینویى تارانتینویى روبروییم. باید دید. روى پرده البته.

2 - «گفتمان نقد» را دیده اید؟ «گفتمان نقد» را خوانده اید؟ البته هیچ ربطى به دوم خرداد و سیاست و این جور چیزها ندارد. نام یك كتاب ارزشمند است، شامل مقالاتى در نقد ادبى. در این كتاب كه نوشته دكتر حسین پاینده است، با بررسى موردى آثارى مثل «بچه مردم» جلال آل احمد، «زنى كه مردش را گم كرد» صادق هدایت، «خلأ» اوژن یونسكو و «رؤیاى یك ساعته» كیت شوپن، به گونه هاى مختلف نقد و نقدهایى تركیبى پرداخته مى شود. در كنار داستان هاى كوتاه و بلند مورد اشاره نویسنده، دو قطعه شعر از سهراب سپهرى و شفیعى كدكنى هم با مبانى شكلى و فرمالیستى نقد مى شود و در كنار كلیاتى مثل اهمیت زاویه دید، شخصیت پردازى و جایگاه ادبیات عامه پسند، نقد یك فیلم هم در این كتاب گنجانده شده: «سلام سینما» اثر محسن مخملباف. نوع نگاه منتقد و تفسیر او به گونه اى است كه فیلم به ساختار رمان پسامدرن تشبیه شود. براى این كه ببینید با استفاده از تئورى هاى ادبى در نقد سینمایى موافق هستید یا نه، این مقاله را بخوانید.

3 - و این هم بیتى از حافظ بزرگ كه انگار امروز و براى همین امروز سروده شده:
خواهى كه برنخیزدت از دیده رود خون
دل در وفاى صحبت رود كسان مبند

روزنامه ایران– 2 تیر 1383