فیلم ها



 

احمدرضا حجارزاده

یکم/ در سینمای مستند، همیشه به فیلم‌های پرتره یا زندگی‌نامه‌یی علاقه داشته‌ام. یکی از بهترین فیلم‌های این ژانر در سینمای ایران،«وقت خوب مصائب» ساخته‌ی ناصر صفاریان درباره‌ی زندگی و اشعار زنده‌یاد «احمدرضا احمدی» است. صفاریان پیش از این، فیلم‌های مستند «سردِ سبز»،«اوجِ موج» و «جامِ جان» را با نگاهی به زندگی شخصی و هنری زنده‌یاد «فروغ فرخزاد» ساخته بود اما فیلم «وقت خوب مصائب» چیز دیگری‌ست؛ یک مستند کوتاه و کامل در مورد هر آن‌چه می‌خواهیم از احمدرضا احمدی بدانیم؛ شاعر محبوبی که در بیستم تیرماه یک‌هزار و چهارصدودو از دنیا رفت. دلایل متعددی برای دوست‌داشتن این فیلم می‌توان برشمرد که سرآمدِ آنها، شخصیت شیرین و جذاب احمدی‌ست. چنان‌که محمد قائد (مترجم) نیز در پایانِ همین فیلم خطاب به او می‌گوید:«اعتراف می‌کنم که به سختی می‌شه از دوست‌داشتنت خودداری کرد»، ولی به‌راستی چه نکته‌هایی پیکره‌ی محبوبیت «شاعر شمعدانی‌ها» (لقبی که به احمدی داده بودند) را شکل می‌دهند؟ اگر فیلم را با دقت دنبال بکنید و به گفته‌های تمام شخصیت‌های فرهنگی و هنری در خصوص این شاعر معاصر گوش بدهید، با علت‌های بی‌شماری برای دوست‌داشتن احمدی روبه‌رو خواهید شد.

دوم/ فیلم با تصاویر کوتاه و پراکنده‌یی از حضور احمدرضا احمدی در مراسم جشن امضای کتابش آغاز می‌شود و بلافاصله کات می‌خورَد به عکس‌های سیاه‌وسفیدِ کودکی، نوجوانی و جوانی او لابه‌لای عنوان‌بندی فیلم. ارتباط فیلم‌ساز با جهان ذهنیِ سوژه از همان تیتراژِ آغازین رقم می‌خورد؛ وقتی نام عوامل تولید با فونتی شبیه به حروف سُربی روزنامه بر سیاهی نقش می‌بندد. ربط‌ومعنای انتخاب این فونت را بعداً می‌توان میان حرف‌های احمدرضا یافت، جایی که می‌گوید «شعر قدیم رو خیلی زیباست که بدین نستعلیق بنویسند. شعر نو رو نستعلیق بنویسند بسیار چیز بی‌مزه‌یی می‌شه. مثل این‌که باید با همون حروف سربی چاپخونه‌ی روزنامه‌یی چاپ شه». پس از اتمام تیتراژ، فیلم به دور از هر دخل و تصرفی در بازسازی واقعیت، مخاطب را با خود همراه می‌کند. صفاریان علاوه بر این‌که در فیلم خود به گوشه‌وکنار زندگی احمدرضا سرک کشیده تا جهان شاعرانه‌ی او را بیش‌تر و بهتر بشناسیم، از فنون مستندسازی غافل نبوده و با دوربینش به ضبط لحظه‌هایی اتفاقی اقدام کرده که به پشت صحنه بیش‌تر شباهت دارند و در این میان گاهی احمدرضا هم با شیطنت کلامی خاص خود، خاطره‌یی از گذشته‌های دور و نزدیک یا نظر و عقیده‌یی را در مورد آن‌چه از سال‌ها پیش در خاطرش مانده یا اکنون پشت دوربین اتفاق افتاده، به زبان می‌آورَد که موجب شادابی فضای فیلم و جلب توجه تماشاگر به روحیات شاعری می‌شود که از قضا اغلب شعرهای خود را در حال‌وهوایی غمگین و مرگ‌آلود می‌سراید و می‌پندارد. احمدرضا با همه‌ی امور زندگی روزمره شوخی می‌کند. از حرف‌های به قولِ او الکی که آدم‌ها در طول روز می‌زنند تا یک لیوان آب آشامیدنی که آن را به شامپاین تعبیر و با «ادبیات ته‌نشین» مقایسه‌اش می‌کند! احمدرضا می‌گوید «تمام حرفایی که در بیست‌وچهار ساعت می‌زنیم، همه‌ش الکی‌یه. حرف حسابی دو کلمه‌س: ناهار حاضره؟! یا می‌گن آره یا می‌گن نه». موضوع وقتی جالب‌تر می‌شود که از زبان دوستان معروفِ او خاطراتی می‌شنویم مبنی بر این‌که احمدی این شوخ‌وشنگی‌ها را از دیرباز داشته و تا امروز حفظ کرده است. در مواجهه با مستند «وقت…»، خیلی زود می‌بینیم که انگار شوخ‌طبعی احمدرضا بر ساختار فیلم‌سازی کارگردان نیز بی‌تاثیر نبوده. برای نمونه ببینید گوشیِ تلفن چهره‌های هنری را که درست وسط مصاحبه زنگ می‌خورند و رشته‌ی کلام گوینده را می‌بُرند اما صفاریان نه ضبط تصویر را قطع کرده و نه آن لحظه‌های بامزه را در تدوین کنار گذاشته است.

سوم/ با این‌حال احمدرضا احمدی شاعری‌ست که از جنبه‌های دردناک زندگی در دنیا شعر می‌گوید و شاید راز تاثیرگذاری شعرش همین باشد. همان‌طور که جایی در همین مستند می‌گوید «شعر عنصرِ اصلی‌ش درده. نه وزنه، نه قافیه‌ست. تو غصه نداشته باشی، بسیار چیز بی‌مزه‌یی درمی‌آد». اگر هم هنرمندی مثل مسعود کیمیایی شعر احمدی را سیاسی تلقی می‌کند، نه تاییدی بر فعالیت یا روحیه‌ی سیاسی احمدرضا،که ناشی از نگرش خودِ کیمیایی به جهان هنری و ادبی‌ست. هرچند احمدی اعتراف می‌کند هیچ‌وقت گرایش سیاسی نداشته، ولی کیمیایی این ادعا را رد می‌کند و می‌گوید «گرایش سیاسی را نمی‌شود داشت یا نداشت. به هر جهت هر جا دردت می‌گیره، آخ می‌گویی دیگه. وقتی آخ می‌گویی، یعنی سیاسی هستی» و برای تایید نظر خود شعری از احمدرضا را می‌خواند و می‌پرسد «مگه این سیاسی نیست؟».

ـ «شهری گفت آری.کبوتری خسته به کنارِ برج شهر رسید،گفت نه».

از طرفی،گفته‌های احمدی با دیگران درباره‌ی شعر و مسائل و مصائب زندگی در هوای ادبیات، حائز اهمیت و توجه است. حتا اگر کم‌ترین علاقه‌یی به شعر و ادبیات نداشته باشید، سادگی و شیرینی کلام احمدرضا به خواندنِ شعر و آشنایی بیش‌تر با شاعران معاصر ایران ترغیب‌تان می‌کند. علاوه بر این، خاطرات دوستانش از همکاری و رفاقت با او جنبه‌های ناشناخته‌یی از شخصیت احمدرضا احمدی را به نمایش می‌گذارد که به سختی می‌توان باور کرد شاعری با چنین روحیه‌ی پرجنب‌وجوش و ناآرامی، سُراینده‌ی این شعرهای پُرحس و لطافت باشد. حتا آیدین آغداشلو (نقاش) در فیلم بر این موضوع تاکید می‌کند:«دوستی با احمدرضا خیلی آسون نیست. من خیلی توصیه نمی‌کنم. برای این‌که بسیار کارِ پیچیده‌یی‌یه. برای این‌که احمدرضا فوق‌العاده حساسه»، و بعد نمونه‌هایی از پیچیدگی در روابط دوستانه با احمدرضا را بارها در طول مستند می‌شنویم. مثل ماجرای دل‌خوری و قهری که بین او و عباس کیارستمی (فیلم‌ساز) پیش آمده بود یا خاطره‌ی مجید انتظامی (آهنگساز) از صداهایی که احمدی تقلید می‌کرده، یا طنز بانمکش در گفت‌وگو با احمد طالبی‌نژاد (منتقد فیلم) و اشاره به این‌که «قند مثل زیرنویسه واسه چایی‌یه. می‌شه بدون زیرنویسم نگاه کرد» یا خاطره زنده‌یاد عمران صلاحی (شاعر و طنزپرداز) درباره‌ی راهکاری که احمدرضا برای پرفروش‌شدن کتاب‌های شعر پیشنهاد کرده بود.

چهارم/ اما اوج هنر و خوش‌بختیِ احمدرضا احمدی همین است که از «احمدرضا احمدی»بودن راضی‌ست و به آن افتخار می‌کند. او کاملاً بر شرایط روحی و اجتماعی خود و مسیری که تاکنون در زندگی پیش آمده، واقف است و توقع بیش‌تری ندارد. خودش می‌گوید:«تو موقعی که پول نداشته باشی، شغلم نداشته باشی،کسی سراغت نمی‌آد و خوبم هست. راضی‌ام». وقتی طالبی‌نژاد با استناد به این جمله که «هنر محصولِ رنج است»، از او می‌پرسد «راضی هستی از این‌که احمدرضا احمدی هستی؟»، احمدرضا پاسخ مثبت می‌دهد، ولی گلایه هم می‌کند که در زندگی مادی،گاهی وقت‌ها درمی‌مانَد و حتا با طنز تلخی ابراز خستگی می‌کند که:«من تا این‌جا شصت‌ودو سال احمدرضا احمدی اومدم، بقیه‌ش رو یکی یه پولی بگیره، اون ادامه بده. من خسته شدم دیگه» و البته در چنین لحظه‌هایی همسرش ـ شهره حیدری ـ با نگاهی مثبت برای تداوم مسیر به او امید و انگیزه می‌دهد. با این‌حال شاید همان‌طور که ژاله علو بابت صبوری و ایستادگیِ احمدرضا برای «احمدرضا احمدی»بودن از او تشکر می‌کند، جامعه‌ی هنری و ادبی ایران هم باید ممنون و قدردان شاعر شمعدانی‌ها می‌بود. هرچند احمدرضا احمدی با وجود فعالیت‌های متعدد و متنوع فرهنگی و هنری در طول زندگی پرثمرش، در پایان‌بندی فیلم با حسرت می‌گوید:«چه عمری تلف شد».

پنجم/ مستند «وقت خوب مصائب» فارغ از همه‌ی گفت‌وشنودهای جذابی که در فیلم شنیده می‌شوند، در واقع نتیجه‌ی نگاه، اندیشه و تلاش ناصر صفاریان به عنوان مستندسازی خلاق و کاربلد است. این هنرِ اوست که جمعی از مهم‌ترین، معتبرترین و مشهورترین چهره‌های هنری کشور را در رشته‌های گوناگون گردِ هم آورده تا راحت و بی‌تعارف و با طنازی درباره‌ی یکی از شاعران صاحب‌سبک معاصر سخن بگویند. او می‌داند با هر شخص چگونه و چه اندازه حرف بزند تا به خواست و مقصودش در بیان مستند از زندگی یک چهره‌ی ادبی برسد. حتا حضور بسیار کوتاهِ برخی چهره‌ها مانند رخشان بنی‌اعتماد (کارگردان سینما)، فرح اصولی (نقاش)، داوود رشیدی (بازیگر)، عزت‌الله انتظامی (بازیگر)، عزت‌الله فولادوند (مترجم)، هوشنگ کامکار (موزیسین) و ژاله علو (بازیگر و صداپیشه) حاوی گفته‌های شنیدنی و ارزشمندی‌ست که نمی‌توان و نباید به سادگی از آن‌ها گذشت. انتخاب موسیقی متن و به‌ویژه آهنگ تیتراژ پایانی با آواز زیبای سیمین قدیری و شعری از احمدرضا احمدی را باید از دیگر امتیازهای فیلم دانست که در کنار شعرخوانی‌های شاعر در فیلم، بر جذابیت شنیداری اثر افزوده است. اگر این مستند فوق‌العاده را ندیده‌اید، یک لحظه هم برای تماشای آن تردید نکنید.

 

خبرگزاری صبا

چهار/ مهر/ چهارصدوسه