در حاشیه چهارمین جشنواره مستند «سینماحقیقت»
ناصر صفاریان
هنوز به پایان جشنواره نرسیده و در میانهی راه، معاون فرهنگی مرکز گسترش و قائممقام اجرایی چهارمین جشنوارهی مستند سینماحقیقت، یادداشتی در پاسخ به منتقدان منتشر کرد. یادداشت به مثابهی بیانیه بود و تاکیدش بر پاسخ بود و بس. نوع نگاه و شکل حرفهای ایشان بهگونه ای بود که اگر خودم نخوانده بودم و یا متن آن را بدون امضای نویسنده میدیدم، به دو برداشت متفاوت میرسیدم.
یکی اینکه نویسندهاش به طور قطع، معاون محترم خندهرو و مبادی آداب گفتوگو نیست، و دیگر اینکه حتما این حرفهای برنده و کوبنده، در پاسخ به جاهایی مثل شبکههای تلویزیونی مذموم از نگاه رسمی یا نشریات خارج از کشور است و خلاصه اینکه یک جورهایی به معاندین نظام بر میگردد.
ولی افسوس و صد افسوس، که نه این بود و نه آن. امضای همان معاون محترم مرکز گسترش پای نوشته بود و در جستوجوی مخالفان هم هیچ رد و نشانی از خارجنشینان و دشمنان یافت نشد و همه چیز و همه چیز و همه چیز، به انتقادهای آدمهای همین مرز و بوم برمیگشت؛ آنهم روزنامهنگاران و فیلمسازان همین حوزه. و آنهم- اغلب- توسط افرادی که بیشترشان برای خود این مرکز فیلم ساختهاند.
انتقادها - و نه مخالفتها- را که یکیک یافتم و خواندم، جز آنچه حق نامیده شود، نبود و همه چیز به بیبرنامهگی و بینظمی برگزاری برمیگشت. این حق طبیعی مخاطبان است، حق طبیعی؛ و چه حیف که معاون محترم این را نمیداند و از سر غرض میداند و از توطئه میداند و ... حیف و صد حیف.
جشنواره برای چهارمین دوره برگزار میشود، نه برای بار اول. جشنواره عنوان بینالمللی دارد، نه عنوان محفلی و خانوادگی. جشنواره با بودجه و حمایت دولتی برگزار میشود، نه مانند جشن مستند خانهی سینما با بیپولی مطلق و با بودجهای نزدیک به صفر. پس چرا نباید توقعمان در حد همین عنوانها باشد؟ چرا باید بپذیریم که بیبرنامهگیها اشکالی ندارد و مهم نیست؟ مگر این همه تاکید بر این نشد که این جشنواره، بزرگترین است و بهترین است و مهم ترین است و اولین است و ... ؟ اینکه نمیشود پای حرف که در میان است، در بادکنک تبلیغات بدمیم، ولی به عمل که میرسیم، از پس سادهترین کارهای اجرایی برنیاییم.
جشنواره در دو روز اول برنامه نداشت. برنامهی روز اول را روز قبل اعلام کردند و همان برنامه در اجرا تغییر کرد. برنامهی روز دوم حتی یک روز قبل هم اعلام نشد و همان روز دوم اعلام شد. تا ساعت 12:30 نیمه شب که سایت جشنواره را نگاه کردم، هیچ نشانی از برنامه نبود. همانطور که خبرگزاریها هم هیچ خبری از آن نداشتند. فیلمسازان هم که از روز و ساعت و سالن نمایش فیلم خودشان بیخبر بودند. فیلمساز شهرستانی که با مشقت به تهران آمده بود، تازه فهمید فیلماش روز بعد نیست و روز قبل بوده. فیلمساز خارجی که به دعوت خود جشنواره به تهران آمده بود، ظهر سر ناهار فهمید که فیلماش را صبح نشان دادهاند و تمام شده.
خب این بی برنامهگیها کجایش طبیعی است؟ و کجای انتقاد از این اتفاقات، مخالفت است و دشمنی است و عناد است و توطئه است؟ اینکه مدیران تازه آمده- مانند همین بزرگوار که میگوید باید درک کنیم - توقع دارند همه درک کنند که سال اول مدیریت آنهاست و فرصت میخواهند تا بدانند ماجرا چیست و کار چگونه است، انتظار درستی است؟
حرف بنده ناآگاه این است که یک مدیر، یا بر کاری اشراف دارد و میتواند، یا نمیداند و از پس انجامش بر نمیآید. اگر بلد است، که خب حرفی نیست و مشکلی پیش نمیآید. ولی وقتی اشراف نیست و زمان لازم است، چرا باید مسئولیت پذیرفت؟ و آیا نمیشود از مدیریت قبلیها کمک یا حتی مشاوره گرفت؟
مشکل اصلی جشنوارهی امسال سینماحقیقت و- بهطور کلی- مشکل اصلی مرکز گسترش سینمای مستند، همین تازهکاری و بیربطی مدیران محترم به حوزهی کاریشان است. همین اختراع مجدد چرخ، و همین که توقع دارند همه درک کنند که آنها دارند چرخشان را اختراع میکنند و نباید اعتراض داشته باشند.
عجیب است؛ نیست؟ اگر کسی این روزها گذرش به مرکز گسترش سینمای مستند میافتد، به این بزرگواران خبر دهد که چرخ پیش از این ساخته شده است؛ آن هم خیلی سال قبل و به عنوان یکی از نخستین اختراعهای انسان نخستین.
سایت رای بن- 2 آذر 1389