ناصر صفاریان
۱
جمعه هفته پیش، برنامه «سینما چهار» فیلم «روبان قرمز» را نشان داد. فیلم را كه دیده بودیم، بارها. ولى باز هم دیدنى است، بارها. در كنار نمایش، چند بخش گفت وگو هم تدارك دیده شده بود كه گفت وگوى دونفره رضا كیانیان و ابراهیم حاتمى كیا بهترین بخش آن بود. رضا كیانیان واقعاً یك پدیده است. گذشته از بازیگرى و نقش آفرینى هایى كه از او مى بینیم و نشان مى دهد چه قدر نقش ها را جدى مى گیرد و برایش وقت مى گذارد، اهل نظر بودن او بسیار متمایز است. اهل قلم و كتاب و مباحثه. اهل نقد و نظر و كند و كاو. حتى اگر كیانیان را از نزدیك ندیده باشیم، این ویژگى را
مى توانیم از نوشته هایش در نشریات بفهمیم - نوشته هایى كه بهترین هایش در «ماهنامه فیلم» به چاپ مى رسد. اگر این ویژگى كیانیان، او را در صدر بازیگران سینماى ایران قرار ندهد، به طور قطع یكى از چند استثناى سینماى ماست. البته آن دیگران به اندازه كیانیان جلوى دوربین حضور ندارند و بسیار كم كار هستند. این كه پركار باشى و خوب باشى و تكرارى نباشى و تازه اهل نقد و نظر و قلم و كتاب هم باشى، در سینماى ایران كیمیاست. در سینمایى كه كتاب و كند و كاو در میان بازیگرانش طرفدار چندانى ندارد، قدر چنین كیمیایى را باید دانست.
حالا كه صحبت از كتاب و آگاهى به میان آمد، بد نیست به نكته هاى دیگرى از همین برنامه «سینما چهار» اشاره كنم. در این برنامه، آقاى ناصر شفق، «تهیه كننده و منتقد» معرفى مى شود؛ آن هم نه یك بار، كه چند بار. تا جایى كه حافظه یارى مى كند، ایشان تهیه كننده است نه منتقد. حافظه دوستان هم بیش از بنده یارى نمى كند. شاید ما آگاهى مان كم است. در اشاره به فیلم «هویت»، نخستین فیلم بلند حاتمى كیا هم اشاره مى شود كه این فیلم توانست نظر مثبت بیشتر منتقدان سینما را جلب كند.
این جا هم حافظه مان چیز دیگرى مى گفت. رفتیم سراغ نشریات و كتاب ها و چیزى از «نظر مثبت بیشتر منتقدان» پیدا نكردیم. واقعیت این است كه «هویت» فیلم خوبى نیست و برخلاف اغلب فیلم هاى بعدى حاتمى كیا، هیچ وقت مورد توجه جدى منتقدان قرار نگرفت. هر چند كه نشان دهنده ظهور یك استعداد جدید بود و یكى از منتقدان شاخص هم در همان زمان به این نكته اشاره كرد.
۲
انتظار داشتیم پس از بازى مهمى مثل بازى راهیابى به جام جهانى، یك برنامه درست و حسابى ببینیم. اما همان طور كه حدس زده مى شد، همه چیز به سردستى ترین شكل ممكن و عارى از هر گونه ظرافت و هنر اتفاق افتاد. چند ترانه بى ربط با موضوع، حضور چند خواننده كه لب مى زدند، چهره هاى بامزه سیما كه از سر و كول بازیكنان بالا مى رفتند و جلوى دوربین بالا و پایین مى پریدند و ... همین.اگر آدم نتواند از میان آن همه جمعیت و آن همه اتفاق و آن همه هیجان، چند دقیقه برنامه دیدنى و در شأن چنین رویدادى فراهم كند، چرا باید در سمت كارگردانى چنین برنامه مهمى قرار گیرد؟ اگر هم مشكل از جاى دیگرى است كه به برنامه ریزان بر مى گردد نه برنامه سازان، آن وقت باید توجه شان را به خیابان ها جلب كرد. همان جایى كه واقعیت دیگرى اتفاق مى افتاد و نشانى از آن در تلویزیون نبود - جز چند دقیقه نه چندان سرشار از هیجان - كه آن هم چند ساعت بعد و روز بعد روانه آنتن شد.
۳
یكى از روزنامه ها با انتقاد تلویحى از واكنش سیدمحمد خاتمى پس از به ثمر رسیدن گل ایران، ابراز تعجب كرده كه چرا «رئیس جمهورى با ژستى عجیب، تنها لبخند ملیحى بر لب دارد». ظاهراً این دوستان، شأن و جایگاه آدم ها برایشان مهم نیست و انتظار دارند رئیس جمهور با بوق و شیپور به تشویق مشغول شود و بالا و پایین بپرد و ...
۴
و حالا هم یك سوزن به خودمان. چند روز پیش، تیتریكى از مطالب روزنامه «ایران» این بود: «چون مشكوك شدم، او را كشتم.» در حالى كه «چون او مشكوك بوده، او را كشته است.» یعنى مقتول كه بر وزن «مفعول» است، همان مشكوك بر وزن «مفعول» است. درواقع، مشكوك، مقتول است و شكاك، قاتل. حدود پانزده سال قبل - شاید هم بیش تر - در برنامه «جنگ هفته» یك نمایش پخش مى شد به نام «پدر مشكوك»؛ در حالى كه ماجرا مربوط به پدرى مى شد كه به پسرش شك داشت، یعنى پسر مشكوك بود نه پدر.
روزنامه ایران- ۲۴ خرداد ۱۳۸۴