نوشته ها



ناصر صفاریان

1

مدیرعامل پیشین موسسه شهید آوینی، با اعتراض شدید و بی سابقه به سیاست های ارشاد و انتقاد از جشنواره فجر در نپذیرفتن فیلمی که تهیه کننده اش بوده می گوید: «در همان زمان که "شکارچی شنبه" ساخته شد -سال اول مدیریت آقای شمقدری- بنده با رایزنی‌های بسیار آن را به بخش مسابقه جشنواره فجر وارد کردم.» خب، این هم شاهدی دیگر از مسیر انتخاب فیلم ها در این جا؛ نمونه های امسال را هم که با افزوده شدن چند فیلم حوزه هنری، تلویزیون و خود ارشاد دیدیم.

2

در تلویزیونی که همه چیزش با مدیریت واحد پیش می رود و عملا یک شبکه تکثیرشده به شبکه های کوچک تر است، رقابت هایی هم میان مدیران هست تا شکل ظاهری تلاش برای جذب مخاطب حفظ شود. مورد جدیدش، استفاده از مشهورترین خواننده های جوان پاپ است که تا چندی قبل زیرزمینی محسوب می شدند و در عین خوب بودن، محبوبیت بسیار دارند. تا همین یکی دو ماه پیش باورمان نمی شد ناگهان به صورت هم زمان، صدای این تعداد خواننده مشهور نسل جوان را در عنوان بندی سریال ها و برنامه های شبکه های مختلف تلویزیون بشنویم: گروه سون، مازیار فلاحی، فرزاد فرزین، حمید عسگری و محسن چاوشی.

3

سینمای ما سرزمین عجایب است. در سرزمین عجایب هم چیزی عجیب نیست. از جمله این که «فرش ایرانی» به بازار ویدیو عرضه می شود و اسم بهرام بیضایی روی جلد نیست. شرکت ویدیویی اعلام می کند دلیلش تنها یک خطای سهوی بوده، آن هم از جانب طراح جلد. این که کسی بالای سر طراح نیست و کسی چیزی را کنترل نمی کند و مدیریت به این چیزها کاری ندارد به کنار؛ درباره قاعده بازار و علم تجارت و این که تکیه بر اسامی مشهور، مهم ترین اصل قانون عرضه است چه باید گفت؟... بگذریم؛ باور می کنیم!

4

چند هفته ای هست که به پیوست چند فیلم به بازار عرضه شده، توضیحات مهران مدیری را می بینیم درباره نیمه کاره ماندن "قهوه تلخ". حرف های مدیری همه چیز هست جز گفتن دلیل و همه چیز هست جز عذرخواهی. گرچه همین که مدیری تهیه کننده نبوده و امور اجرایی به او مربوط نمی شده، می توانست به عنوان دلیل قابل قبول ارائه شود و نشد، ولی سوالی که پیش می آید این است که اگر بنا نبود سریال جدید مدیری از همین هفته به بازار بیاید، باز هم این حرف ها زده می شد، یا این که مانند گذشته همه چیز به سکوت و بی اعتنایی می گذشت؟  

5

عادتی در میان اغلب «فنی»ها هست که کسی جز خودشان را قبول ندارند. فرقی هم نمی کند رشته شان چه باشد. برق کار ساختمان، مکانیک ماشین، تعمیرکار جاروبرقی، و حالا هم سه بعدی ساز سینمایی. طراح و مجری نخستین فیلم سینمایی سه بعدی ایرانی می گوید: «اختلاف فاحشی بین این فیلم و یک کار خارجی هست؛ چراکه اغلب فیلم‌های خارجی چشم درد و سر درد برای مخاطب به همراه دارند. فرمولی که من در این فیلم استفاده کردم انحصاری و ساخت خودمان است. اولین فیلم سه بعدی که من دیدم 5 دقیقه بعد چشم درد گرفتم. اما در این فیلم ما این مشکل را حل کردیم.» منتظر می مانیم و می بینیم!

6

این هم از «بار دیگر شهری که دوست می داشتم»  نادر ابراهیمی:

احساس رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت برمی دارم. رقیب یک آزمایش گر حقیر بیش تر نیست. بگذار آن چه از دست رفتنی ست از دست برود.

 

روزنامه بهار- 3 بهمن 1391