ناصر صفاریان
1
محسن مخملباف داستان كوتاهى دارد به نام «شنبه موعود». مربوط به دهه شصت است و نخستین سال هاى فعالیت هنرى او. شخصیت اصلى داستان، همواره مى خواهد خودش را اصلاح كند و نكات منفى وجودش را كنار بگذارد. اما همیشه این تصمیم را به اول هفته بعد موكول مى كند. سال ها مى گذرد و علاوه بر دخترهاى او كه حالا دیگر بزرگ شده اند و آنها هم به روز اول هفته فكر مى كنند، خود او هم همچنان چشم به راه شنبه موعود است.
ما هم همگى شنبه موعودى داریم. همه ما... فقط خدا كند مدام عقب نیفتد و زودتر از راه برسد.
2
محمدرضا اعلامى، سازنده فیلم خوب «نقطه ضعف» كه همچنان بهترین اثر اوست، اعلام كرده بزودى كار جدیدش را با همكارى یكى از شركت هاى فیلمسازى در دبى آغاز مى كند. اعلامى گفته بدون شك این پروژه یكى از سنگین ترین پروژه هاى سینماى ایران است.
نكته جالب این خبر، اسامى بازیگران است. سنگ خیلى بزرگى به نظر مى رسد. امیدواریم بزرگى اش نشانه نزدن نباشد. اعلامى در گفت وگو با روزنامه اقتصادى «سرمایه» اعلام كرده: «اگرچه هنوز این موضوع قطعى نشده، اما این شركت اماراتى در نظر دارد از حضور بازیگران بین المللى و ستاره هایى چون برادپیت، جرج كلونى و آنجلینا جولى در فیلم استفاده كند.»
اگر این بازیگران راضى به بازى در فیلمى از محمدرضا اعلامى شدند، خوب است هیچ وقت چشم شان به ساخته هاى قبلى این فیلمساز نیفتد، به ویژه فیلم آخر او، یعنى «رازها»!
3
بیست و پنجم اسفند، سالروز تولد پروین اعتصامى است و شانزدهم فروردین، سالروز وفات او. در تبریز به دنیا آمد، در تهران زندگى كرد و در قم به خاك سپرده شد. فرزند اعتصام الملك بود كه مجله ادبى «بهار» را منتشر مى كرد. محفل هاى ادبى اى كه در خانه پدرى برگزار مى شد، او را به سمت شاعرى كشاند. ازدواجش ناموفق بود و زندگى زناشویى اش كم تر از سه ماه دوام آورد. بیمارى اش هم طولانى نبود. سوم فروردین ۱۳۲۰ در ۳۵ سالگى به بستر افتاد و ۱۳ روز بعد وداع گفت.
اخلاق گرایى اش شهره است و پند و اندرز، ویژگى كارش. زنانگى در شعرهایش آن قدر كم است كه كم تر مى توان ردى از آن سراغ گرفت. طورى كه انگار این ها سروده هاى یك مرد است. آن هم مردى میانسال و پا به سن گذاشته. مردى كه با تمثیل حرف مى زند و پند مى دهد:سیر و پیاز، نخ و سوزن، لاله و نرگس، گل و ابر، آینه و شانه، مرغ و گوهر، گل و بلبل، امید و ناامیدى، پیرزن و دوك، عدس و ماش، بلبل و مور، برگ و باد، بنفشه و باغبان، گنج و درویش، مور و پیل، پایه و دیوار، گل و آب، موى سپید و موى سیاه، تیر و كمان، ماهیخوار و ماهى، گل زرد و گل سپید، گنجشك و كبوتر، شعله و درخت، دیده و دل، آب و آتش، دیوانه و زنجیر، شمع و پروانه، ذره و خفاش، سوزن و رفوگر، كبوتر و زاغ، طوطى و جغد، دیگ و تابه، شاهد و شمع، زاغ و طاووس، موش و گربه، نخود و لوبیا، آسیا و آب، كرم و حلزون، كرباس و الماس، كوه و كاه، سگ و گرگ، گل و خار، گل و شبنم، گوهر و سنگ، دو قطره خون و ... این هم شعرى از او.
گفت با زنجیر، در زندان شبى دیوانه اى:
عاقلان پیداست، كز دیوانگان ترسیده اند
من بدین زنجیر ارزیدم كه بستندم به پاى
كاش مى پرسید كس، كایشان به چند ارزیده اند
روزنامه ایران- ۱۵ فروردین ۱۳۸۵