نوشته ها



ناصر صفاریان

۱
نمایشگاه كتاب امسال هم پشت سر گذاشته شد و رفت تا دوباره همه چیز فراموش شود تا برسیم به سال بعد. چند روز مانده به آغاز دوره آینده، دوباره همه یاد ترافیك شهر مى افتیم و یاد جابه جایى محل برگزارى و بعد دوباره همه چیز سپرى مى شود و مى رود تا بعد. و چرخ همچنان مى چرخد. و كسى به فكر تخصصى كردن نمایشگاه و تقسیم آن به شاخه هاى موضوعى یا محلى نیست.
دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، هر كس از نمایشگاه خارج مى شد بسته هاى بزرگ كتاب در دست داشت، سال هاى بعد بسته هاى بزرگ جایش را به كیسه هاى كوچك داد و در چند سال گذشته انتخاب بسیارى از بازدیدكنندگان نمایشگاه به دو سه كتاب محدود ماند. و امسال اگر كنار در خروجى مى ایستادى و نگاه مى كردى، بسیارى را دست خالى مى دیدى.
تعدادى از این گروه، به دلیل قیمت بالاى اغلب كتاب ها (هر چند در مقایسه با تورم موجود و قیمت جنس هاى دیگر گران نیست) امكان خرید نداشتند، ولى بخش عمده این افراد اصلاً به قصد خرید نیامده بودند. بیش از همیشه، عده اى به قصد تفرج و گردش به نمایشگاه آمده بودند.
قدمى و غذایى و گشتى و... شاید هم خریدى از جنس «طالع بینى چینى» و «چه گونه ثروتمند شویم» و «رازهاى خوشبختى». این كه مردم را به نمایشگاه كتاب بكشانیم و آنها در كنار گشت و گذار، چشم شان به كتاب ها بیفتد و شاید چیزى بخرند و شاید كتابى بخوانند و شاید كتاب خوان شوند بد نیست. مى توان به چنین احتمال هایى هم فكر كرد. اما فكر مى كنید این احتمال در چند درصد موارد به قطعیت مى رسد؟ به ازدحام و شلوغى و كم كردن فضا و كلافه گى مخاطبان واقعى مى ارزد؟
ضمن این كه اگر در این گشت و گذارها، انتخابى هم صورت بگیرد و كتابى هم خریده شود، برآمده از یك تب و یا به تعبیر بهترش «مد» است. حاصلش مى شود جوان هایى كه پیش از آمدن به نمایشگاه «كلى» از وقت خود را مقابل آینه گذرانده اند و حالا سراغ شعرهاى فلانى را مى گیرند، و فلانى كه یكى از مهم ترین داستان نویس هاى ایران است، اصلآً شعری به عمرش نگفته است.
این ها البته چیزى از قدر زحمت مسؤولان اجرایى نمایشگاه نمى كاهد. امسال برخوردها محترمانه تر و رفتارها متین تر و موقرانه بود. برنامه ریزان در سطح كلان هم «ان شاءالله» به زودى به فكر برگزارى تخصصى نمایشگاه كتاب خواهند افتاد. «ان شاءالله» البته.

۲
در نمایشگاه كتاب، خانمى را دیدم كه مسؤول كتاب خانه یكى از شهرستان ها بود. مى گفت VCD فلان فیلم را كه درباره شاعرى مهم است براى همه دوستان و آشنایان و حتى مراجعه كنندگان كتابخانه تكثیر كرده و به آنها داده. مى گفت ابتدا فكر مى كرده كارش اخلاقى نیست و گناه هم دارد، اما بعدها به این نتیجه رسیده كه این گونه نیست و كارى كه مى كند فرهنگى است و ترویج ادب و هنر. به هیچ شكلى هم نمى پذیرفت استدلال اشتباهى است و كارش خطاست.
به او گفتم روى این میز این همه كتاب وجود دارد؛ آیا این ها را بدون اجازه و بدون پرداخت پول برمى دارید تا به كسانى بدهید كه بخوانند و فرهنگ كتاب خوانى رواج پیدا كند؟ بدون حتى یك لحظه مكث با تأكید گفت این فرق دارد. به نظر شما تفاوتى هست؟

۳
این هم از احمدرضا احمدى كه سى ام اردی بهشت متولد شده است:
بهار بود و ما زمستان را فراموش كرده بودیم ‎/ در سالى دیگر بودیم‎/ یار دیرین‎/ خانم با چشمان سیاه بزرگ‎/ مى خواستند درباره بهار‎/ براى من سخن بگویند‎/ اما هوا سرد بود‎/ و ما نمى توانستیم از فصلى در فصل دیگر سخن بگوییم‎/ خانم با چشمان سیاه بزرگ گفت: چه بهارى است‎/ كه باران دارد‎/ یار دیرین گفت: فراموش نكنید‎/ ما هنوز در محاصره ‎/ خوشبختى هستیم.

روزنامه ایران- ۲۶ اردی بهشت ۱۳۸۵