ناصر صفاریان
اصل بدیهى عرضه و تقاضا در جوامع مختلف بشرى آن قدر بدیهى و پذیرفته شده است كه نیازى به اثبات و تحلیل و این حرف ها ندارد. عرصه فرهنگ هم از این قاعده جدا نیست. هر چند متفاوت است و تفاوت هایش را به رخ مى كشد، اما در اصل قضیه مشترك است. هنرمند اثرش را خلق مى كند و به عنوان هنر عرضه مى كند. بسته به شكل و جنس كار و هنر، این اثر بر مبناى سلایق و علایق مردم، مخاطبانش را پیدا مى كند و با آن ها ارتباط برقرار مى كند. این ارتباط ممكن است در همان زمان رخ دهد و ممكن است مشكلاتى بر سر راه فراهم شود و به تأخیر بیفتد. شاید محدودیت هاى نظارتى باشد كه به شكل هاى مختلف در همه كشورها هست، شاید محدودیت هاى مالى باشد كه در همه جوامع به شكلى خودش را نشان مى دهد و شاید هم اصلاً مناسب افكار و رفتار زمانه نباشد و در زمان خودش با استقبال روبه رو نشود و آیندگان كشفش كنند. ولى به هر حال، این مسأله هست و اتفاق مى افتد.
اگر این هنر، به قصد تأثیر بر مخاطب عام شكل گرفته باشد، شكل طبیعى تر و عادت داده شده آن را مى بینیم. مثل فیلم ها وكتاب هاى پرفروش دنیا. خلق مى شود، عرضه مى شود، خریده مى شود واین چرخه به پویایى بعدى كمك مى كند و به كارهاى بعدى منجر مى شود.اگر هم مخاطب خاص داشته باشد و به قصد ریشه سازى و فرهنگ پرورى خلق شده باشد، مورد عنایت بودجه هاى خاص فرهنگى قرار مى گیرد تا زمین نخورد و روى پا بماند و در خدمت جامعه و مردم باشد. حالا هر كجا به شكلى و به اندازه اى. مثلاً در اغلب كشورها، سینماى مستند مورد حمایت جدى مراكز و مسؤولین فرهنگى است اما این جا نه. همان طور كه حمایت هاى خاص بنیاد سینمایى فارابى از تولید فیلم در ایران، به این شكل در كشورهاى دیگر وجود ندارد.
گذشته از حمایت هاى زمان تولید، حمایت هاى زمان عرضه هم در مورد آثار خاص و هنرهاى مخاطب خاص وجود دارد و در همه جاى دنیا به چشم مى خورد. البته در ایران و به ویژه در سینماى ایران این حمایت ها كمتر و بسیار كم رنگ است. نمونه اش گروه سینمایى آسمان باز است كه بیشتر، مصداق نوعى از سر باز كردن است تا حل - واقعى - مشكل.
ولى حرف این یادداشت، هیچ یك از این ها نیست. چیز دیگرى ست كه - ظاهراً - منحصر به این جا و ماست و در جاى دیگرى از این كره خاكى پیدایش نمى كنید. اثرى هنرى - كه در چارچوب مخاطب خاص قرار مى گیرد - خلق مى شود، عرضه مى شود، روى پایش مى ایستد، مخاطب جذب مى كند و پیش مى رود. اما سیاستگذاران - كه اتفاقاً شعارهاى خوبى هم براى حمایت از این گونه آثار دارند - برای شان محدودیت ایجاد مى كنند و سقف مى گذارند و راه عرضه را مى بندند.
تئاتر بیضایى را یادتان هست؟ نمایش «فنز» چطور؟ چند تا تئاتر به خاطر مى آورید كه تمام شب هاى اجرا سالن پر از تماشاگر بود و بلیت به سختى گیر مى آمد؟ كم نیست؛ نه؟ پس چه شد كه همه آن ها بى توجه به ازدحام داخل سالن و صف هاى پشت در برچیده شد؟ براى بعضى كارها حاشیه اى پیش مى آید و حساسیتى ایجاد مى شود كه اینجا به آنها كارى ندارم. شرایط عادى و طبیعى را در نظر بگیرید و به پاسخ این سؤال فكر كنید.
حالا بیایید سراغ سینما و پی گیر اعتراض هاى كارگردان هاى خوبى باشید كه «فیلم مخاطب خاص»شان فروخته و خوب هم فروخته، اما ناگهان از پرده پایین كشیده شده و تمام شده و رفته پى كارش. كمبود سالن و ترافیك فیلم هاى در نوبت مانده اگر پاسخ این بى مهرى و كم لطفى باشد، پاسخ عاقلانه اى نیست. هست؟
فقط یك پرسش و تمام... فیلم «خیلى دور، خیلى نزدیك» برخلاف تصور فروش بدى نداشت. دو اتفاق مهم هم در مورد فیلم رخ داد: درو كردن جایزه هاى اصلى جشن خانه سینما و معرفى به اسكار. خب، فكر مى كنید در هر كجاى دنیا كه باشید، از این پتانسیل تبلیغاتى و كنجكاوى برانگیز براى تماشاگران چه گونه استفاده مى كنند؟ ... در این جا همزمان با این دو اتفاق و در شرایطى كه خیلى ها تازه مشتاق تماشاى این فیلم خبرساز شده بودند، «خیلى دور، خیلى نزدیك» از پرده پایین آمد و جایش را به فیلمى دیگر داد. جالب است؛ نه؟
روزنامه ایران- ۱۸ مهر ۱۳۸