آخرِ هفته در ساری خواهم بود برای سخنرانی/ کارگاهی دربارۀ سینمای مستند.
موضوع صحبتم هم این است: «تصویرِ واقعیت: از مشاهده تا دخالت»
***
در سالهای بعد از انقلاب، برای این که مسافرانِ مشهد و سوریه، موقع گشت و گذار در شهر و بازار، خیلی حسِ بدی نداشته باشند که وقتشان کمتر به زیارت و عبادت میگذرد، اصطلاحی اختراع شد تا اصلا خیالِ همه راحت باشد: «سفرهای زیارتی/ سیاحتی» و کمکم هم شد «سیاحتی/ زیارتی»!
حالا ولی برایِ منِ همیشه عاشقِ حتی زندگی در شمال، بدیِ ماجرا این است که سفرم اصلا «زیارتی/ سیاحتی» نیست و یکجورهایی فقط و فقط «زیارتی»ست! بیش از یک ساعت باید در راهِ فرودگاهِ مهرآباد باشم تا حدودا نیمساعته برسم ساری و بیش از یک ساعت هم در راهِ برگشت از مهرآباد تا خانه! یعنی رفتوبرگشتم بیشتر در خیابانها و اتوبانهای تهران خواهد گذشت تا در راهِ شمال؛ و در واقع، این سفر، شمالِ بی شمالیست بهکلی! شمالِ بی جادۀ شمال و بوی جنگل و بوی دریا که شمال نمیشود!
پینوشت: حالا که دیگر فرصتش نیست؛ ولی تصورِ این شمالِ بی شمال باعث شد بعدا بخشی در مورد مستندهای خیالپرداز هم به موضوع بحثم اضافه کنم و عنوانش برای آیندۀ احتمالی چنین شود: «تصویرِ واقعیت: مشاهده، دخالت و تخیل».
ناصر صفاریان
هجده/ اردیبهشت/ نودوهفت
عکس: محمودآباد، آبان نودوچهار؛عکاس: سهراب خسروی