نوشته ها



 

طرحم را دادم. نشد. کلی ماند و باز نشد. تغییرات اساسی کرد و در نهایت شد. کلی تحقیقِ پشتِ سر و شروع کار و...  حتی گرفتن قسط اول.

 

 

- این پروژه شما کمی نگران‌کننده است آقای صفاریان.

- کمی؟! (با خنده)

- حالا! (با خنده)

- تصویب شده ولی.

- الان هم نمی‌گیم نسازید که... می‌گیم نگرانی ما رو برطرف کنید.

- خب همین که کلی رفتم و اومدم و تغییرش دادم و حرف گوش کردم تا تصویب شده در سیستم رسمی، یعنی جای نگرانی نباید برای شما باشه.

- ببینید آقای صفاریان... خودتون هم می‌دونید که به هر حال حساسیت‌هایی روی شما هست. پس حق بدید نگران باشیم از دلِ این موضوعِ حساس قراره چی دربیارید.

- ...

- اگه همین موضوع رو قرار بود آقای... مثلا... حسنِ حسینی بسازه یا حسینِ حسنی، اصلا جای نگرانی نبود؛ ولی وقتی شما بسازید، ماجرا فرق می‌کنه.

 

 

بار اول نبود؛ ولی خب هیچ وقت هم به این صراحت نبود. به هر حال، بلد نبودم این‌جور نگرانیِ‌ها را برطرف کنم؛ دوست هم نداشتم یاد بگیرم. کنار کشیدم و نساختمش. تا این که مدت‌ها بعد، خبری خواندم که همان موضوع را کسِ دیگری ساخته است؛ بعد هم خبر دیگری درباره نمایش فیلم در اولین جشنواره داخلیِ پیشِ رو. مهم نبود ببینم چه کسی فیلم را ساخته. به هر حال، یا حسنِ حسینی بوده یا حسینِ حسنی نامی.

         اگر بگویم انگارنه‌انگاری بوده و گذشته و ردی از زخمی تازه به جا نگذاشته دروغ گفته‌ام. ولی با وجود تمام سختی‌هایش، تهِ دلم رضایتی هست از این که نه حسنِ حسینی‌ام و نه حسینِ حسنی.

 

ناصر صفاریان

پنج/ آبان/ نودوپنج

عکس از: خودم