ناصر صفاریان
۱
«گفت وگوى شاعران» نام كتابى ست شامل دو نشست با بزرگ ترین شاعران معاصر. كتاب پیش از این در آمریكا منتشر شده و حالا در ایران. كنار هم قرار گرفتن نام هاى مهم، خود به خود جذابیت ایجاد مى كند و خواننده را به سمت خود مى كشد. اما وقتى به سراغ كتاب مى رویم، حتى پیش از آن كه به آخر برسیم، با تورقى گذرا هم متوجه مى شویم مهم ترین اشكال (یا مشكل؟)، ویرایش نه چندان خوب متن گفت وگوهاست. آن چه روى كاغذ آمده، گاه آن قدر نامأنوس است كه اگر نام گوینده حذف شود، هیچ كس تصور نمى كند حرف هاى فلان چهره مشهور ادبى است .و این تازه به جز تكرارهاى پیاپى موضوع هایى ست كه بارها مورد اشاره قرار مى گیرد و در ویرایش نهایى كنار گذاشته نشده.
نكته عجیب كتاب «گفت وگوى شاعران»، كم لطفى نسبت به م. آزاد در طراحى روى جلد است. با وجودى كه آزاد بیش از همه صحبت مى كند و تنها كسى است كه علاوه بر كسوت شاعرى، در مقام منتقد ادبى هم ظاهر مى شود، تصویر او بسیار كوچك تر از دیگران روى جلد نقش بسته. در حالى كه انتظار این است كه براى چنین كتابى كه بحث جدى وزن در شعر فارسى و نقش نیما را بررسى مى كند، روى جلدى فارغ از مناسبات بازار فروش طراحى شود. همان طور كه بهتر بود روى جلد درج مى شد این كتاب شامل بحثى صد درصد ادبى است تا مخاطب - غیر خاص این بحث خاص - به خاطر عكس هاى روى جلد و به تصور صحبت زندگى خصوصى این چهره ها پا پیش نگذارد. غیر حرفه اى بودن بزرگواران گفت وگو كننده هم حاصلى ندارد جز افسوس از دست رفتن فرصت بى نظیر كنار هم قرار گرفتن بزرگان شعر در چند دهه قبل.
۲
یك ماه پس از آغاز اكران «هوو»، نخستین تیزرهاى تلویزیونى آن تازه چند روزى است روى آنتن رفته. در همه جاى دنیا، تبلیغات مناسب، مدت ها قبل از نمایش شروع مى شود: اما در این جا گذشته از این كه تا چند روز قبل، هیچ چیز قطعى نیست، مناسبات پخش مواد تبلیغى از تلویزیون هم آن قدر پیچیده و نابسامان است كه یا اصلاً تیزر پخش نمى شود یا در آخرین روزها از راه مى رسد و مى شود حكایت مكرر نوشدارو و مرگ سهراب .
۳
حجم فیلمفارسى هاى پیش از انقلاب، نشانه اى ست از فضایى شكل گرفته از حضور بى هنرى و نبود تفكرى در پس آن. براى اشاره به فضاى این حجم، شاید بهتر از هرچیز، نقل فارغ از هرگونه شرحى باشد از گفته هاى یكى از فیلمسازان، درباره چه گونه گى تولید این آثار:
* مى دانستم در مهرماه چه فیلمى مى سازم، در اسفند ماه چه فیلمى و در مرداد چه فیلمى.
* حول و حوش سال هاى ۴۴ و ۴۵ دو فیلم هم زمان كارگردانى مى كردم، كه سه روز اول هفته یك فیلم را كار مى كردم و سه روز بعد فیلم دیگرى را.
تهیه كننده اى به من گفت بیا یك فیلم برایم بساز. من توضیح دادم كه ۳ روز اول هفته براى فلانى فیلم مى سازم و ۳ روز بعد را هم فیلم دیگرى كار مى كنم. گفت روز هاى جمعه براى من فیلم بساز... یعنى سه فیلم همزمان مى ساختم.
* قرار داد را بستیم. گفتند داستان شما چیست؟ من هم گفتم داستان را تا فردا به شما خواهم گفت: و بین راه كه قدم مى زدیم خلاصه داستان را سر هم كردیم و پرداخت نمودیم و تا غروب آن را كامل كردیم.
* ناگهان به خودم آمدم دیدم كه در عرض ۸ روز فیلم در حال تمام شدن است و این اصلاً براى یك كارگردان افت دارد. براى همین گفتم یك روز دیگر همه بخوابند؛ و با یك روز اضافه، كار را به پایان رساندیم.
۴
این هم عبارتى از كریستوفر فرانك در اثر خواندنى «میرا»، با ترجمه لیلى گلستان: وقتى خیلى دویده باشیم و نفس مان بند آمده باشد، بر مى گردیم و راهى را كه دویده ایم اندازه مى گیریم.
روزنامه ایران- ۵ اردی بهشت ۱۳۸۵