حاضری که حضور نداشت!
یا
چهگونه گویندهٔ صحبتهایی دربارهٔ حذف، حذف میشود!
دعوت بودم برای صحبت دربارهٔ ناصر چشمآذر، در برنامهٔ یادبودش در جشنوارهٔ فیلم کودکِ سالِ نودوهفت.
در بخشی از حرفهایم، به ماجرای حذف چشمآذر از تلویزیون و تلاش برای حذفش از سینما اشاره کردم؛ و از زمانی گفتم که با تلاش توانست اجازهٔ اجرای صحنهایِ کارهای قدیمش را بگیرد و تماشاگران، قطعههای بیکلامش را با پرکردنِ جایِ خالیِ صدایِ خواننده کامل کردند و دوباره عدهای به فکرِ حذفِ دوبارهاش افتادند، در حالی که مثلا همان ترانهٔ «سوغاتی» مدتی بعد با صدای مهران مدیری روی صحنه اجرا شد. در آخر هم با ارجاع به همین اجراهای بیکلام و همراهیِ حافظهٔ قدرشناسِ مردمِ علاقهمند، تاکید کردم که با زور نمیتوان مانعِ ماندگاری شد.
سالن تقریبا پر بود و حرفهایم با استقبال روبهرو شد و حتی دبیر جشنواره و دیگر مدیرانی که ردیف اول نشسته بودند هم، با تکان دادنِ سر و نوعِ نگاهشان به بنده (!)، با صحبتها همراهی میکردند. بهجز تشویقِ انتهایی که معمولا یکجور تعارف و رسمِ ادب است بیشتر، دبیر جشنواره هم بعدا به طور خاص تشکر کرد و از دیگران هم شنیدم از سخنرانیام تعریف کرده.
نکته البته مربوط به روز برنامه نیست؛ بامزهگیاش مالِ بعد است. یک کلمه از حرفهای من در نشریهٔ روزانهٔ جشنواره نیامد، یک کلمه از حرفهای من در اختیار دیگر رسانهها قرار نگرفت و در سایت جشنواره هم هیچ چیزی منعکس نشد!
شکلِ متداولِ محافظهکارانهاش این است که این طور موقعها، چند کلمه را حذف میکنند، نهایتا چند جمله را و تهِ تهش کلِ حرفهای آن قسمت از سخنرانیِ مهمان را. دستِکم، تابهحال، اینگونه عادت داده شدهایم!
ولی خب، اینبار، بهکلی حذف کردند تا بهکلی راحت باشند؛ یعنی اگر چهار سخنران بودیم و بنده نفر دوم بودم، حالا طبق اسناد مکتوب، تنها سه نفر حاضر بودهاند و موجودی به اسم «ناصر صفاریان»، در آن زمان و در آن مکان، کلاً و اساساً و اصولاً، وجود نداشته است!
ناصر صفاریان
یازده/ شهریور/ هزاروچهارصد