نوشته ها



چند روز پیش بود. خیابان پایینی پارک فرهنگ سرای اندیشه. کمی پایین تر از مرکز گسترش. شفیع آقامحمدیان از آن طرف خیابان می آمد و من از این طرف. مرا که دید کمی این پا و آن پا کرد و ناگهان جلوی ساختمان نیمه ساخته ای ایستاد و به بالا نگاه کرد. امکان نداشت ندیده باشد و امکان نداشت نشناخته باشد. دیدم این طوری ست، رفتم پیاده روی آن طرف و رد شدم.

**********
شفیع آقامحمدیان در ماجرای بازداشت ما نقش داشت و فضاسازی ناجوان مردانه ای کرد، به طرح تصویب شده من در زمان مدیریت محمد آفریده اجازه ساخت نداد و در تمام دوره مدیریتش سنگ اندازی کرد و همه راه ها را برای حضور من بست، و پس از رفتنش هم متوجه شدم هیچ اثری از اسناد و مدارک و مصوبه و حتی خود طرح در مرکز وجود ندارد.

**********
چند روز پیش بود. بیش از 4 سال از 88 و تصویب طرح من می گذشت. چند دقیقه بود قرارداد را امضا کرده بودم و فیلم جدیدم سرانجام رسیده بود به مرحله ساخت. باید خیلی خوش حال می بودم. ولی نبودم. آن چه در این 4 سال گذشته بود، به خوش حالی راه نمی داد. از مرکز که آمدم بیرون، رفتم توی پارک و کمی نشستم. بدون این که حواسم باشد، به جای خیابان بالایی، رفتم طرف خیابان پایین پارک.

**********
چند روز پیش بود. قرارداد ساخت در کیفم بود و این که بر ما چه گذشت در ذهنم. این که حالا من چه قدر همان آدم 4 سال پیش هستم و چه قدر نسبت به ساخت این طرح، خسته و دل مرده.

 


 ناصر صفاریان- 27 اسفند 92