نوشته ها



ناصر صفاریان

به لطف دی‌وی‌دی‌آوران این‌روزها كه رابط ما هستند و سینمای جهان، «جنسیت و فلسفه» و «فریاد مورچه‌ها» ی محسن مخملباف به این‌جا هم رسید و بیش از آن‌كه پاسخی به اشتیاق و کنجکاوی علاقه‌مندان شود، بهانه‌ای شد برای متنفران. به مناسبت این آخرین آثار و به خاطر پخش مجدد آن نخستین فیلم، «توبه نصوح»از تلویزیون، چنان چیزهایی به روی كاغذ آمد بی‌نسبت با سینما و بی‌نسبت با انصاف، كه نامش هر چه هست، «نقد» نیست. از انتساب نامسلمانی و طرز پوشش این گونه و آن شكل كه بگذریم، شباهت دادن شهرت او به قاتل مشهورآمریكایی ـ زودیاک ـ و این‌كه تمام نام‌آوری‌اش از جهل مطبوعات بوده و عوام، نكتة جالبی است. خط بطلان بر ایده ناب كار ماقبل آخر و فكرهای خوب كارهای ضعیف، هیچ؛ این‌كه بر «دست‌فروش»،«بای سیكل‌ران»،«ناصرالدین‌شاه» و«گبه» و... هم چشم‌ها بسته شود، خود بهترین گواه است بر ندیدن درست. به هر روی، این چرخ دوّار می‌گردد و این روزگار غدّار؛ می‌ماند آن‌چه ماندگار است، و به جا می‌ماند ارزش به كف نشسته از پسِ كف‌های روی آب. پس بگذریم و بسپاریمش به گردونة دهر.
ولی آن‌چه گفتنی‌تر است، بنا نهادن اغلب این حرف‌هاست بر بنیانی از اساس نادرست.اصلا نگاه‌مان را یكی می‌كنیم با این مخالفان و می‌پذیریم كه آن گونه كه می‌پندارند، محسن مخملباف نه یك هنرمند، كه فقط و فقط و فقط، یك پدیده است. این پدیده، نه،‌ اصلاً این آدم، حرف‌هایی دارد و نظرهایی كه ثبت شده و قابل رجوع است. مگر نه این‌كه این آدم، تنها ـ و تنها ـ كسی ست در این سال‌ها كه شهامت خط زدن گذشته‌اش را در كارنامه ثبت كرده و به طبل اشتباه پیشین كوبیده و كوس رسوایی قدیمش را خودش در كوی و برزن جار زده؟ حالا استناد به آن‌چه خود این پدیده/ آدم به غلط بودنش معترف است، به منظور بررسی آن‌چه امروز هست و آن‌چه امروز می‌كند، اگر نشانه ناآگاهی نیست، پس چیست؟ آدمی چیزی گفته و خودش دو باره آمده گفته اشتباه است؛ حالا او بر این مبنا قضاوت می‌شود كه حرف دیروزش اشتباه بوده. خُب این را كه خود او پیش از این گفته بود. پس این همه تلاش نشانه چیست؟ هر چه باشد، اثبات این نیز هست كه او هم‌چنان پیش است؛ حتی از مخالفان.

ماهنامه فیلم- آبان 1386