نوشته ها



ناصر صفاریان

1 - احمد طالبی نژاد، انسان خوش مشرب وخوش صحبتی است. همین ویژگی را در نوشته هایش هم می توان دید. نثری ساده وروان دارد و خیلی راحت با خواننده ارتباط برقرار می كند. كلمه های قلمبه و سلمبه واین جور چیزها را هم در نوشته هایش استفاده نمی كند. حالا كه سال هاست
می نویسد، ولی نوشته های آن سال ها را هم كه بخوانیم ، می بینیم اصلاً اهل نشان دادن سواد و به رخ كشیدن معلومات نیست.
طالبی نژاد چند سال پیش، یادداشت هایی برای هفته نامه «سروش» می نوشت ـ كه پس ازچند شماره ـ یا چند ماه؟ ـ رها شد. و دو سالی است كه این یادداشت های حاشیه ای ـ كه وجه سینمایی اش خیلی پررنگ نیست و حتی می توان گفت كم رنگ است ـ در ماهنامه تخصصی «فیلم» به چاپ می رسد.
در شماره جدید این مجله، طالبی نژاد ـ بار دیگرـ درباره محمد نوری نوشته است. در بخشی از این مطلب، نگاه شخصی نویسنده به كل جامعه تعمیم داده شده:
«بهترین ترانه برای عروسی ها، هنوز هم «یار مبارك باد مبارك باد» است. خاطره انگیزه ترین ترانه برای همه نسل ها طی این پنجاه سال ، «جان مریم» است. و ده ها ترانه و تصنیف كه باید دوباره و چندباره گوش كرد و لذت برد».
در بخش دیگری از همین یادداشت، وقتی گفته می شود «بزم خیال» زیباترین و هنرمندانه ترین تصنیف محمدنوری است، از فعل «تصور می كنم» استفاده شده و درست هم همین است. ولی آیا واقعاً نسل جدید هنوز هم در عروسی ها می نشیند و «یارمبارك باد مبارك باد» گوش می دهد، یا این كه ترجیح می دهد ترانه های اجق وجق آن طرف آبی ها را كه درباره عروسی خوانده شده بشنود؟ و فكر می كنید چند نفر از بچه های این نسل و حتی نسل قبل «جان مریم» را اصلاً شنیده اند؟ و اصلاً محمدنوری در رده چندم خواننده های محبوب این نسل است كه پایش را در جمع بندی همه نسل ها پیش می كشیم؟
من هم با طالبی نژاد موافقم كه صدای نوری زیباست و ترانه هایش شنیدنی است هرچند تمام تصنیف ها و ترانه هایش را دوست ندارم. ولی مسأله این جاست كه نسل جدید، با تصنیف ها و ترانه های قدیمی و ماندگار ـ اصلاً هر چیزی كه به فرهنگ سرزمین خودش و پیشینه فرهنگی اش مربوط
می شود ـ خیلی دمخور نیست. كافی است پشت چراغ قرمز به صدای پخش صوت اتومبیل جوان ها گوش بدهیم تا ببینیم چه سروصدایی از ماشین بچه های این نسل شنیده می شود.

2 - ده دوازده روز پیش ، روزنامه ها به نقل از ایسنا خبری را درباره پیدا شدن نسخه اصلی «خانه سیاه است» و ساخته شدن مستند «خانه سیاه است : نسخه اصل» چاپ كردند.از آن جا كه بنده مرتكب این دو عمل شده ام، و به دلیل این كه برخی روزنامه ها خبر را اشتباه تنظیم كرده اند، اجازه بدهید توضیح مختصری بدهم.
برخی روزنامه ها نوشته بودند «خانه سیاه است: نسخه اصل » چهل ساله شد. در حالی كه این مستند 60 دقیقه ای هنوز در آخرین مراحل فنی است و هنوز تولیدش به پایان نرسیده ، چه رسد به این كه چهل ساله شده باشد. یكی از روزنامه ها هم كه دیگر سنگ تمام گذاشته بود. سرویس هنری این روزنامه وزین نوشته بود كه «خانه سیاه است» زیرنظر بنده به شیوه ای جالب دوباره تدوین می شود.
این توضیح را نوشتم تا بگویم بنده چنین جسارتی نكرده ام، و اصلاً در چنین مقامی نیستم. ضمن این كه اصلاً نباید كسی به خودش این جرأت را بدهد كه فیلم یكی دیگر را ـ كه اتفاقاً بهترین فیلم مستند تاریخ سینمای ایران انتخاب شده ـ دست كاری كند.
كاری كه ما كرده ایم این است كه نسخه اصلی را برای نخستین بار در ایران عرضه كرده ایم، و كیفیت صدا و تصویر را هم به وسیله كامپیوتر اصلاح كرده ایم. موارد حذف شده و تغییر یافته را هم روی نسخه سانسور شده علامت زده ایم، تا بیننده متوجه شود كدام بخش ها تغییر كرده.
گفت وگو با چند سینما گر و صاحب نظر شاخص هم فاصله بین دو نسخه را پر می كند.
پس یادتان باشد كه ما به تدوین «خانه سیاه است» دست نزده ایم.

3 - مدت هاست ویژه برنامه های پلیس ۱۱۰ در برنامه «درشهر» پخش می شود. برنامه ای كه وجود آن بسیار لازم است و حالا كه هست، تازه می فهمیم وجودش چه قدر لازم است.
ساختار این آیتم های كوتاه مدت هم درست مثل دیگر برنامه های «درشهر» ، آن قدر جذاب هست كه بتواند به كمك موضوع های پلیسی و ریتم تندی كه دارد، مردم را به تماشا ترغیب كند. ولی در این میان، نوع حضور پلیس جلوی دوربین طوری است كه بیننده را پس می زند.
پلیس های این برنامه، و در واقع پلیس هایی كه در این برنامه می بینیم، مثل ۹۹ درصد آدم های این جامعه، وقتی جلوی دوربین قرار می گیرند این احساس را دارند كه باید شكل دیگری سخن بگویند و طور دیگری با مردم حرف بزنند. به همین خاطر، بیننده احساس می كند با آدم هایی طرف است كه دارند بازی می كنند و دیگر خوشان نیستند . و این برای برنامه ای كه روی واقعیت ها تأكید دارد، اصلاً چیز خوبی نیست.
به نظر می رسد آدم های برنامه قبل از این كه جلوی دوربین بیایند حرف های شان را یك بار روی كاغذ می نویسند و بعد نوشته خودشان را از بر می كنند تا مقابل دوربین بیان كنند. گاهی هم كه نیم نگاهی به كاغذ كنار دست شان می اندازند تا حرف های شان را فراموش نكنند.
و به همین خاطر است كه به جای لحن صمیمانه و بی واسطه ، از لحن كتابی استفاده می شود. و این لحن كتابی هم از فعل هایی مثل «می باشد» و «می گردد» و «برخوردار است» بی نصیب
نمی ماند.
چند شب پیش، كار به جایی رسیده بود كه افسر پلیسی در این برنامه می گفت: «در ساعت دو صفر سی (۰۰:۳۰) شب گذشته ...» واقعاً ما این طوری حرف می زنیم؟ و واقعاً همین آقا، همیشه همین طوری حرف می زند؟ چرا وقتی چشم مان به دوربین می افتد، مثل همیشه نمی گوییم «ساعت دوازده ونیم دیشب»؟

4 - گاهی لابه لای مطالب ارسالی خوانندگان نشریات، نوشته هایی پیدا می شود كه خواندنش واجب است. یكی از این «واجب» ها ، نامه ای است كه در بخش «فلاش بك» آخرین شماره مجله «فیلم» چاپ شده . من كه خوانده ام؛ حالا شما بخوانید:
«معضل ترجمه نام فیلم ها به پارسی ، شاید قدمتی به اندازه ورود سینما به كشورمان داشته باشد و من معتقدم همان قدر كه نویسنده های فیلمنامه برای نام فیلم های خود دقت نشان می دهند، به همان اندازه در ترجمه نام فیلم ها هم بایددقت داشت. یكی از قدیمی ترین اشتباه ها در ترجمه نام فیلم ها ترجمه
« Nonth by Nonthwest "به «شمال از شمال غربی » است.
همان گونه كه می دانید، نام فیلم از سخنی از هملت در پرده دوم صحنه دوم برداشته شده است: «من فقط وقتی كه باد میان شمال و شمال غربی می وزد دیوانه هستم، ولی وقتی كه از طرف جنوب می وزد، می توانم قوش را از حواصیل تشخیص بدهم». (ترجمه مسعود فرزاد ، انتشارات علمی فرهنگی ، صفحه ۹) كه البته به اشتباه ، شمال شرقی ترجمه شده. بادقت در فیلم هیچكاك متوجه می شویم كه تورنهیل فقط زمانی از اصل ماجرا مطلع می شود كه می خواهد خطوط هوایی «نورث وست» به راپیدسیتی در داكوتای جنوبی برود، یعنی كم كم از اصل ماجرا با خبر می شود و از جنون ظاهری قبلی خبری نیست. ایالات داكوتای شمالی و جنوبی در شمال مركزی آمریكا قرار دارند و تورنهیل توسط شركت هواپیمایی «نورث وست» به شمال می رود، یعنی «شمال با نورث وست» . در ضمن، خدمت مترجمان عزیزی كه by را «از» و «به» ترجمه كرده اند عرض می شود هیچ كدام از این دو معنی برای by در هیچ جای دنیا استفاده نمی شود.
جالب تر این كه در جمله ای كه از هملت ذكر شده، كلمه Hawk به معنی «قوش» و «باز» نیز آمده است. همان نامی كه در ترجمه «"Black Hawk Down (ریدلی اسكات ) به «شاهین» ترجمه شده. بلاك هاك یا بلاك هاوك نام یك سری هلی كوپتر ساخت آمریكاست و برگردان فارسی آن ـ كه البته ترجمه آن كار درستی نیست ـ «باز سیاه » یا «قوش سیاه» است. اطلاعات كامل این نوع هلی كوپتر را می توان از سایت-army technology . com دریافت كرد. در خود فیلم نیز هنگام سقوط هلی كوپتر اول، دوبار تكرار می شود: «بلاك هاوك سقوط كرد».
یك توصیه قدیمی را یادآوری می كنم: نام ها قابل ترجمه نیستند و باید به همان صورت اصلی آورده شوند، این كار مانند آن است كه با شنیدن نام رئیس جمهور آمریكا «بوش» ـ بدون توجه به املای آن ـ اورا «چرند» بنامیم (از حق نگذاریم كه با مسماتر از ترجمه های قبلی است!) .
راستی ، این نامه را علی رضا پورنعمت نودهی از زاهدان برای ماهنامه «فیلم» فرستاده است.

روزنامه ایران- 15 تیر 1381