دختری به قصد شادی برای پدر پیر و در وضعیت پرخطر خود جشن تولد میگیرد و همه را جمع میکند و هر کس نرود میشود مغضوب و مخاطب این جمله: «فردا که افتاد و مرد، اون وقت نیایید بگید کاش میاومدمها!» کسی هم فکر نمیکند که در این میانه تاخت و تاز کرونا، این جمعشدنِ چهلپنجاه نفره بچهها و نوهها و نتیجهها خودش یعنی خطر مرگ، به ویژه برای همان پدر عزیز با سن بالا و بیماری زمینهای. در همان خانواده هم، کرونا عزیز نزدیکی را به تازگی از پا درآورده و دو عزیز دیگر هم در جدالند با مرگ. ولی مردمند و زندگی است و دورهمی دیگر.
*****
پدری جوان در دورهای چندماهه ذرهذره آب میشود و در میانه کرونا با سرطان از پا درمیآید و در جمع خانواده اصلی با حدود بیست نفر در اوج کرونا به خاک سپرده میشود و ماهها بعد، خانواده به قصد تسکین روان خویش و به نیت آرامش روح مرحوم که مراسم درخوری نداشته، مجلس ترحیمی بر مزارش برگزار میکنند به خیرات طعام و مداحی و دف و نی و جمعی از مهمانان. در همان میان، بزرگی تازه به درد کرونا از جمع گرفته شده و دو نازنین نزدیک هم گرفتار پنجه مرگند. ولی خب مردمند و زندگی است و دورهمی دیگر.
*****
بحث دولت و حکومت و نظام مقدس که توضیح امر واضح است و در چشماندازِ واکسنهای خاص دریافتی از کشورهای دوست و برادر که امیدی پیشِ رو نمیبینیم، پس باز هم خودمانیم و خودمانیم و خودمان و بس... لطفا چند لحظهای برنخورَد به خون پاک آریاییمان و شور حسینیمان و...؛ کمی تآمل کنیم که چه میزان از این دور هم جمع شدنهای عروسی و عزای کروناخیز، از روحیه ایرانی و فرهنگ ایرانی و حجب و حیای ایرانی برمیخیزد و این که فکر میکنیم بد است دعوتی را رد کنیم و بد است نه بگوییم و بد است...
بحث مهمانیهای از سر شوقِ اغلب جوانانه را که کنار بگذاریم، اصلا بیاییم از آن سو نگاه کنیم و دیگران را در رودربایستی و محبت راستین ولی نادرست قرار ندهیم. عروسی و عزا را نمیشود نگرفت؟ قبول. جمعوجور که میشود برگزارش کرد؛ مهمانی که میشود نداد. به قصدِ تسکینِ خود و رضایتِ خویش (که به هر روی، نوعی خودخواهی است)، عزیزانمان را به مهمانیِ مرگ نکشانیم. این را که دیگر میتوانیم. درایتش را داشته باشیم و تلاشمان بر این باشد که تواناییاش را هم داشته باشیم... تا نتیجه ناخواسته کار نادرستمان نشود بیماری و مرگ دعوتشدگانی که به خاطرِ ما به مهمانیِ مرگ آمدهاند و به قطع و یقین، عزیز مایند و عزیز دل...
ناصر صفاریان
نوزده/ اسفند/ نودونُه