نوشته ها



 


هنوز در بهتِ ظلمِ زمینیِ فرومایگانِ مسکن‌سازِ مهر و تعبیرِ دیرفهم و پرتِ حکمتِ آسمانیِ مرگِ شبانۀ زن و کودک و پیر و جوانِ مناطقِ محرومِ سرزمین‌مان در زلزله بودیم و میانِ غم و بغضِ مصیبت، که خبر دیگری رسید از رفتنی دیگر و نبودنی دیگر و حکمتی دیگر!
نازنین دیهیمی، مترجم جوان، مترجم خیلی جوان، درگذشت. در بیست‌ونه ساله‌گی و به دلیل حملۀ تنفسیِ ناشی از آسم. ترجمه را از همان خانۀ کودکی و در کنار پدرش خشایار دیهیمی و مادرش رویا رضوانی فرا گرفت و با ادبیات کودک شروع کرد و به ادبیات نمایشی رسید و... نوع نگاهش هم سروکارش را به زندان کشاند و با عنوان همه‌گیرِ «اقدام علیه امنیت ملی» چند ماهی را در سال‌های نود و نودویک در اوین گذراند. آن‌جا هم البته مثل برخی برایش پلۀ ترقیِ و دست‌آویزِ نان و نوا نشد و هم در اعتصاب غذای مشهورِ هشت نفرۀ بند زنان شرکت داشت و هم نمایش «مرگ و دوشیزه» را در همان بند زنان اجرا کرد. زمانِ دربند بودن هم وقتی ترجمه‌اش از «ویتسک» به روی صحنه تئاتر رفت، نامش را از فهرستِ عواملِ تولید حذف کردند. دیروز هم در میانۀ بالا آمدن و نیامدنِ نفس در وانفسای همیشه‌گیِ شهرِ بی‌نفس، دیگر نفسش بالا نیامد... و پس‌فردا، همین چهارشنبه، می‌رود زیر خاک؛ ساعت یازده صبح، در قطعۀ نُهِ بهشت زهرا. در بیست‌ونه ساله‌گی. در بیست‌ونه ساله‌گی و در حالی که حالاحالاها باید زندگی می‌کرد و کار. حالاحالاها. حالاحالاها...

 

ناصر صفاریان

بیست‌ودو/ آبان/ نودوشش