شصت سال پیش، همین روزها، در مهرماهِ سال چهلویکِ خورشیدی، فروغ فرخزاد در آسایشگاهِ جذامیانِ باباباغی، مشغولِ فیلمبرداریِ «خانه سیاه است» بود و خودش هم نمیدانست ساختۀ قابلتآمل و قابلتعمیمش به جامعۀ ایرانی، اینگونه ماندگار خواهد شد و شاعرِ شهرۀ زمانه، سینماگرِ مشهورِ سرزمینش هم نام خواهد گرفت.
***
حالا شصت سال بعد، در زمانهای دیگر، زنان و دختران همان سرزمین، بیش از پیش، در پیِ آزادی اند و آزادهگی؛ و این همان محتوای عیان و نهانِ شعرِ فروغ در دورههای مختلفِ شعری است و نه فقط در شعر که در زندگیِ شخصی و رفتارِ عینیِ او هم به شهادتِ شاهدان و زمانه به چشم میخورد.
***
در حدفاصلِ این شصت سال، چهلوچند سالش به نامِ «جمهوری» و «اسلامی» رقم خورد و فروغ در نوسانی بود میانِ نهایتِ حذف و پاک شدنِ اسمش از هر رسم، تا حذفِ نیمهرسمی و کمی گشایشِ پس از اشاره به «عاقبتبهخیری»اش در سخنِ شخصِ اولِ نظام. حالا هم، همین چند روزِ پیش، پروانۀ نمایش فیلم سینماییای که دربارۀ او ساخته شده را صادر کردند و عکسش هم از امروز بر دیوارنگارۀ بزرگِ میدانِ ولیعصرِ تهران، پیشِ چشمِ مردمانِ زمانه است. تصویری در کنارِ عکسِ تعدادی زنِ مشهور دیگر و زیرِ عنوانِ کلیِ «زنانِ سرزمینِ من» و استفادهای نمایشی از تصویرِ چند زنِ متفاوت و ناهمراه با فرهنگِ رسمیِ کنونی در کنارِ بقیهای که همه در همراهیِ تماموکمالاند با زمانۀ رسمیِ ما.
***
آن طور که برای نخستین بار در فیلمهای مستندِ «سهگانۀ فروغ» و کتابِ «آیههای آه» مطرح شد، فروغ فقط آدمِ قلم و کاغذ و هنر نبوده و تبلورِ عینیِ گفتارش که شعر را عینِ زندگی میدانسته و زندگی را عینِ شعر، در خودِ شهر و در خیابانهای بیعدالتی میجسته است، در همراهی با دانشجویان، پخش اعلامیه، حضور در تجمع و کتکخوردن، فراری دادنِ چند دانشجو با ماشینش، پنهان کردنِ یکی از مخالفان در خانهاش و... حالا چنین آدم متهعد و چنین آزادۀ همراه با مردمی، از آن بالا و از فرازِ تابلوی بزرگِ موسسۀ اوج که به خیابانهای شهر بنگرد و ببیند این روزها بر زنان و دخترانِ سرزمینش چه میرود، دلش میخواهد کجا باشد و در کدامِ سوی ماجرا؟ آن بالا و بر دیوارنگارۀ نمایشی/ فرمایشیِ موسسۀ اوج، یا این پایین و کنارِ زنان و دخترانِ خودِ واقعیِ شهر؟
ناصر صفاریان
بیستویک/ مهر/ هزاروچهارصدویک