نوشته ها



ناصر صفاریان

 

می فرو مانده به جام

سر به سجاده نهادن تا کی

او در این جاست نهان

می درخشد در می

فروغ

          رسیدن به ابدیت، شنا در اقیانوس هستی، غوطه در امواج دریای بی کران، درک قیام قیامت، طواف کعبه آمال، دعا و نیایش حقیقت، طی طریق باریافتگان بارگاه لطف و کرم الهی، گریز از وادی ظلمت، دل سپردن به طلب نور، طلب جان جانان، سجده بر کعبه مقصود و قبله موعود، ذوب در کانون دعا و نیایش، احساس حرارت وصل، تکیه بر جایگاه وحی، کرنش به اریکه سلطنت جاودان حق، خروش جاودانه دل و ناله جان، گم شدن خویش، صیقل نفس، در هم شکستن اشکال، زدودن زنگ ها، فرو ریختن قالب های- خودساخته و خودخواسته- خاکی، گام نهادن در وادی شعور و منزلگه عرفان و صفا، استنشاق عطر دل آویز عشق و شور و مستی و حال و نور... همگی در گرو تقواست. تقوا.

          تقوا یگانه راه رسیدن به خوشبختی و خوشی و سعادت است. سعادتی این جایی و سعادتی  آن جایی، خوشی این دنیا و خوشی آن دنیا. خوشی ای به وسعت تعداد آدمیان و به گستردگی آفرینش. با شورمستی و آداب بی آدابی. «در چنین مستی، مراعات ادب/ خود نباشد، ور بود باشد عجب»**

          گستره چنین تقوایی، آن قدر وسیع است که در هیچ محدوده محدودی نمی گنجد و با خط کشی های موجود هم خوانی ندارد. تقوا، نماز در پیش چشم خلایق و دست گرفتن تسبیح ریا نیست. تقوا، نماز و روزه و حج و -در یک کلام- ظاهر دین نیست. «کلید در دوزخ است آن نماز/ که در چشم مردم گذاری نماز/ اگر جز به حق می رود جاده ات/ در آتش فشانند سجاده است»* که چنین عبادتی، جز ریا نیست. چنین حرکتی، حتی عبادت هم نیست. چیزی ست برای جلب نظر خلق الله و نه برای الله. و ناگفته هویداست که ردی از تقوا هم در آن نیست. «پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود/ بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا / نام خدا نبردن از آن به که زیر لب/ بهر فریب خلق بگویی خدا خدا»

          حتی حج که نشان تقواست، تنها یک نشانه است و یک بهانه. همین و بس. چرا که اگر حضور قلب را حذف کنیم، روح و جوهر قدسی و ملکوتی در پس زرق و برق ظواهر گم می شود. کلید کعبه هم جز عرفان و عشق چیزی نیست؛ و خدا در دل های عاشق خانه می کند. «خدای تعالی، در ظاهر، کعبه ای بنا کرده از سنگ و گل، و در باطن، کعبه ای ساخته از جان و دل. آن کعبه، ساخته ابراهیم خلیل است و این کعبه، نظرگاه رب جلیل. آن کعبه، منظور نظر مومنان است و این کعبه، نظرگاه خداوند رحمان. آن کعبه حجاز است و این کعبه راز. آن جا چاه زمزم است و این جا آه دمادم. آن جا مروه و عرفات است و این جا محل نور ذات »***  و به همین خاطر است که برای رسیدن به تقوا باید در یادداشت: «کعبه یک سنگ نشانی ست که ره گم نشود/ حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست»

          دلیلش هم صداقت است. صدقی از خلوص. خلوصی از سر صدق. که هر معامه ای با خدا تقوا را از حقیقت وجودی خود دور می کند. که اگر این گونه شود، مصداق این تعبیر زیباست: «این عبادت ها که ما کردیم/ خوبش کاسبی ست» و یا «این عبادت ها بود سرمایه شرمندگی». هر چند بزرگواری حق، بیش از آن است که حتی نگاه معامله گر بنده اش را نادیده انگارد. شیخ صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه، از قول امام صادق نقل می کند که هنگام زیارت کعبه توسط حضرت موسی جبرئیل بر او نازل شد. موسی از او پرسید: «پاداش کسی که کعبه را بدون نیت صادقانه زیارت کند چیست؟» پاسخ شنیده شد: «من حق خودم را بر او می بخشم و مردم را هم از او راضی می کنم.» موسی با تعجب پرسید: «پس پاداش بنده مخلص و کسی که با نیت صادقانه آمده چیست؟» و جواب شنید: «من او را در مقام رفیع با پیامبران و صدیقان همنشین می کنم.»

          راه تقوا، یگانه راه سعادت است. این یگانه راه، یگانه مسیری ست که به منزلگه سعادت می رسد. اما این راه به یک عقیده و یک مرام محدود نیست. در این مسیر، برای هر اندیشه ای که رنگی از تقوای حقیقی و حقیقت تقوا بر خود دارد، منزلتی در خور در نظر گرفته می شود. در این جا همه محترم اند و همه صاحبان حق. در این مسیر، هر کس تقوا را به آیین خویش می جوید و به تعداد همه راه هست. و در راه صادقانه تقوا، هیچ کس به هیچ چیز چشم طمع ندوخته است.

خداوندا!

از پاداش، معافم کن

از بخشش، ناامیدم کن

از بهشت، مایوسم کن

تا هرچه می کنم، به سودای انعام تو نباشد.

نادر ابراهیمی

.................................................................

*– مولوی

**– سعدی

***– خواجه عبدالله انصاری

 

روزنامه ایران- 9 آبان 1384