فیلم ها



نگاهی به فیلم مستند «سرد سبز»

فراز بهزادی

اولین بار است از این كه «وزارت ارشاد» به فیلمی اجازه اكران عمومی نمی‌دهد، خوشحالم!
«سرد سبز» فیلمی مستند از زندگی فروغ فرخ زاد. ساخته ناصر صفاریان! مثل این بود كه یك بازاری را از مغازه‌اش بیاوری بیرون. یك دوربین بدهی دستش، چند تا از شعرهای فروغ هم برایش بخوانی و بگویی شروع كن. تقدیم به كسی كه مثل هیچ‌كس نیست!
مدت این فیلم حدود یك ساعت بود. یك ساعت توهین، یك ساعت بازی با شخصیت حرفه‌ایی مثل فروغ. به گفته خود صفاریان، این تنها یك قسمت از فیلم بود كه مربوط می‌شد به زندگی فروغ، و دو قسمت دیگر به نام های «فروغ و شعر» و «فروغ و سینما» در دست تدوین.
حال سؤال این است كه مجزا كردن این سه مورد در حالی‌كه هر یك برجستگی خود را به رخ می‌كشد، اصلاً امكان‌پذیر هست یا نه؟ و یا به فرض اگر باشد، آیا كار کسی است كه پیداست «فروغ» را نشناخته و درك نكرده؟ البته. خوب است بدانید كه فیلم «سرد سبز» اولین فیلم «ناصر صفاریان» است و انتظار دیگری هم نیست. اما به راستی جرأت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد آدم اولین كارش را با فروغ شروع كند!
بگذریم… شعرهای انتخاب شده كه در طول فیلم بر پرده نوشته می‌شد، از ضعیف‌ترین شعرهای فروغ بودند. و بیشتر از كتاب «اسیر» و بعضاً هم «دیوار» و «عصیان» یعنی احساسات رقیق رمانتیك یك دختر جوان نسبت به زندگیش. توجیه آقای صفاریان در این مورد این بود كه این شعرها به همان قسمت «فروغ و زندگی» اشاره دارد.
حال اول اینكه برای كسی كه «فروغ» را فهمیده واضح است كه «تولدی دیگر» تولدی از گذشته است و در حقیقت «گذشته‌ای دیگر». یعنی زندگی حتی گذشته فروغ به مراتب، بیش تر در این كتاب جریان دارد. و فقط نوع نگاه تغییر كرده است، كه آن هم مدیون تغییر ساختار شعری «فرخ زاد» و ساختار «ذهنی» اوست. و دوم اینكه به فرض اینكه توجیه «صفاریان» هم درست باشد، سؤال این است كه چرا در مواقعی كه صحبت های استاد به دقت انتخاب نشده، در مورد زندگی «بعد از تولدی دیگر» فروغ پخش می‌شد، شعرهایی كه نوشته یا خوانده می‌شدند، اكثراً از همان 3 كتاب اول بودند!
این تناقض، یعنی تفاوت تاریخ شعرها با جریان فیلم و زمان‌بندی نادرست آن ها، نشان می‌دهد كه آقای صفاریان از اصول اولیه تدوین مستند بی‌خبر است.
موضوع صحبت هایی كه ارائه می‌شد، اكثراً ارتباط «فروغ» و «ابراهیم گلستان» بود. به‌جرأت می‌توانم بگویم كه بیش از نیمی از فیلم به این مسأله اختصاص داده شده بود. انگار تنها هدف فیلم و یا به عبارتی تنها كنجكاوی صفاریان از تحقیق در مورد «فروغ» این بوده كه بداند ارتباط با «گلستان» چه گونه بوده است یعنی یك شكل فرهنگی و سینمایی از حرف های عامیانه كوچه و بازار!
مورد بعدی، اگر با كل شعرهای كتاب «تولدی دیگر» از یك موضوع نسبی متوجه می‌شویم كه این كتاب تنها 4 الی 7 شعر ضعیف دارد. كه اتفاقاً معدود لحظاتی كه «فیلم» به سراغ شعرهای این كتاب رفت، از میان همین‌ها انتخاب كرد، و این ها همه نشان می‌دهد كه «صفاریان» حتماً لحظه‌ای از شعر «فروغ» را درك نكرده، چه برسد به زندگیش…
فیلم به شكلی عقده‌ای، با جملاتی از یكی از ضعیف‌ترین شعرهای «تولدی دیگر» تمام می‌شود. جملاتی شبیه به «دیوارهای مستراح عمومی بنویسم، خط نوشتم كه خر كند خنده». دقت كنید كه این جملات پایان پرده، پایان چشم های تماشاگر و نقطه شروع ذهنیت او درباره فروغ هستند!
بگذارید كلام آخر را از «فروغ عزیز» بگویم،
حق با شماست/ من هیچ گاه پس از مرگم/ جرأت نكرده‌ام كه در آینه بنگرم/ و آن قدر مرده‌ام/ كه هیچ چیز مرگ مرا دیگر/ ثابت نمی‌كند.

هفته‌نامه «نسیم جنوب»- 2 بهمن 1379