ناصر صفاریان
۱ـ دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، مشكل بامزه اى در كشور وجود داشت كه هنوز هم رگه هایى از آن ـ در جاهاى مختلف و به شكل هاى گوناگون ـ به چشم مى خورد. اما اگر در جاهاى دیگر، صحبت از رگه است، در سینماى كشور به تمام و كمال وجود دارد.
منظورم ماجراى كمبود و وفور پیاز و سیب زمینى است. یك سال، این یكى كم بود و آن یكى زیاد و سال بعد قضیه برعكس مى شد. دلیلش هم نگاه سنتى به این مقوله بود. زمین داران مى دیدند پیاز كم است و قیمت خوبى دارد، پس همه به كشت پیاز مشغول مى شدند. سال بعد پیاز فراوان مى شد و روى دست همه مى ماند و وقتى مى دیدند سیب زمینى نایاب شده، همه سیب زمینى مى كاشتند. حالا این كه وزارت كشاورزى و جهادسازندگى در این میان چه مى كردند و چرا برنامه ریزى براى تقسیم بندى مناسب این همه سال طول كشید، به بحث ما مربوط نیست، اما حالا كه چنین مسأله اى گریبان سینماى ما را گرفته، حق داریم بپرسیم و بدانیم معاونت سینمایى در این میان چه مى كند و چه چاره اى اندیشیده.
درست است كه همیشه رسم بوده نوع خاصى از سینما رو بیاید و بیش تر به چشم بخورد، اما هیچ گاه وضعیت به شكل امروز نبوده است. اگر دوره اى، دوره سینماى خانوادگى اشك انگیز بود و اگر زمانى سینماى حادثه اى خودى نشان مى داد، درصد آن فیلم ها نسبت به تعداد سالیانه فیلم ها، آنقدرها هم نامعقول نبود. اما حالا...
حالا همه هم و غم سینماى ایران شده سینماى كمدى، همه تهیه كننده ها روى سینماى كمدى سرمایه گذارى مى كنند. همه كارگردان ها دنبال فیلمنامه كمدى مى گردند. همه فیلمنامه نویسان كمدى مى نویسند و دلیل همه هم این است كه چند تا فیلم كمدى امسال فروش خوبى داشته . و كسى به سال آینده فكر نمى كند؛ زمانى كه تماشاچى، این همه كمدى را پس خواهد زد و وفور، دلزدگى ایجاد خواهد كرد. امیدوارم فروش خوب «شمعى در باد» ـ كه كمدى نیست ـ اوج این موج را كاهش دهد، تا همه چیز شكل طبیعى پیدا كند.
۲ ـ این هم از اثر خواندنى سلینجر، یعنى «فرانى و زویى»، همان كتابى كه مهرجویى «پرى» را براساس آن ساخت: «مى توانى از الآن تا روز قیامت دعاى عیسى رو تكرار كنى. ولى اگر نفهمى تنها چیزى كه توى زندگى دینى به حساب مى آد وارستگى یه، نمى دونم چه طورى یه اینچ هم كه شده جلو برى. وارستگى رفیق، فقط وارستگى.»
روزنامه ایران– 21 مهر 1383