نوشته ها



ناصر صفاریان

۱
تهیه كننده «چهارشنبه سورى» براى نمایش فیلمش هوشمندى به خرج داده و بلافاصله پس از جشنواره فجر، در اولین فرصت پیش آمده، آن را اكران كرده. بهترین موقعیت براى این فیلم یعنى همین زمان. فیلم در جشنواره فجر با توفیق روبه رو بوده و جایزه گرفته و برخلاف جایزه هاى دیگر، حقش هم بوده. تازه این در حالی ست كه جایزه بهترین فیلمنامه را كه واقعاً حقش بوده، داده اند به فیلمى كه اشكال اصلى اش فیلمنامه است!
این از مواردى ست كه جایزه هاى فیلم با نظر نخبه ها (منتقدان) و تماشاگران عام (مردم عامى سینما رو) هماهنگ است. فیلم، هم جایزه تماشاگران جشنواره را دریافت كرده و هم انتخاب نشریات سینمایى است. این همه همدلى را معمولاً نمى توان در هیچ جاى این سرزمین سراغ گرفت. چون به هر حال ما ملت تضارب آرا هستیم و كم تر مى توانیم با همدیگر - و نظر همدیگر - موافق باشیم! به قول ظریفى، تا دونفر مى شویم حزب تشكیل مى دهیم، اما تا سه نفر مى شویم به فكر انشعاب مى افتیم!
حالا صاحبان فیلم از این همدلى و از این فضاى یك پارچه مثبت استفاده كرده اند و تا هنوز تنور جشنواره داغ است و نام ها ازیاد نرفته، فیلم را به روى پرده فرستاده اند. هر چند كه این عجله باعث شده فیلم عملاً بدون تیزر و آنونس بماند و تبلیغات شهرى و حتى سر در سینماها هم همین تصویرهاى عارى از ظرافت و جذابیت باشد.
ولى به هر حال فروش اولیه فیلم خیلى خوب بوده و به طور قطع با استقبال روبرو خواهد ماند. چون در جامعه اى كه به هر حال سنتى است، هنوز هم سنتى ترین روش یعنى تبلیغ دهان به دهان و توصیه تماشاگران قبلى به تماشاگران بعدى، بیش از هر چیزى جواب مى دهد.
مى ماند نكته اى كه شاید به نظر بعضى ها - از جمله تهیه كننده و كارگردان فیلم - خیلی مهم نباشد، ولى اتفاقاً مهم است. خیلى هم مهم است. یادم نیست در نسخه اى كه در جشنواره دیدیم، ترتیب نوشتن اسامى بازیگران چه گونه بود، ولى حالا دوستى كه از تماشاى فیلم آمده مى گفت اسم حمید فرخ نژاد سوم است. سوم؟!احتمالاً خودش به دلیل مهربانى بسیار و خونگرمى اى كه همیشه دارد و خاص جنوبى هاست، چیزى نگفته و به سكوت سپرى كرده. نمى دانم البته؛ احتمالاً. ولى به هر حال حرمت بازیگرى را كه حالا دیگر ستاره است باید حفظ كرد. ستاره یعنى كسى كه بخشى از مخاطبان به خاطر او و به خاطر دیدن او به سینما مى روند و بیش از آن كه طرفدار فیلم باشند، طرفدار او هستند. حمید فرخ نژاد حالا چنین جایگاهى دارد.

۲
«اى - میلى» داشتم از یكى از خوانندگان. پر از تمجید از «شب هاى برره» و اعتراض به ادامه پیدا نكردن آن. كلى هم از زبان ابداعى نویسندگان تعریف كرده بود. «شب هاى برره» اتفاقاً متن هاى بدى ندارد و اشكال هایش بیش تر به اجرا برمى گردد، ولى آن چه زبان ابداعى گفته مى شود و تأكیدش بر فعل «بید» است، پیش از این هم سابقه داشته.
نمونه دم دستش كتاب «خروس» ابراهیم گلستان است كه تازگى هم تجدید چاپ شده و در بازار موجود است. در بخشى ازاین كتاب مربوط به چند دهه قبل آمده است:«حاجى به من خوشامد گفت، گفت «اقبال ما خش بید ماشین رفت.» خوش را به فتحه گفت و بود را بید.» و در جایى دیگر با این همه تأكید بر «بید» : « مال خیلى داشت. شخص بزرگى بید. شخص رشیدى بید. اهل همین جا بید. دریا تموم زیر دسش بید. از پرتغال و انگریز باج میسد. عثمونیا بهش خراج مى دادن. هر ناخدا اگر بهش خراج نمى داد، خلاص بید كارش.»

۳
این هم از آرتور شوپنهاور؛ به نقل از كتاب «تنهایى پرهیاهو» اثر بهومیل هرابال:
بالاترین همه قوانین، عشق است و عشق، شفقت است.

روزنامه ایران- ۹ اسفند ۱۳۸۴