ناصر صفاریان
جناب آقای رئیسجمهور
در حرفهایتان در گفتوگو با آمریكاییها و همین چند وقت پیش در ایران، به دفعات از آزادی مطلق در ایران سخن گفتید و به تفكیك ملت و دولت آمریكا اعتقاد نشان دادید و از ارتباط دو ملت استقبال كردید.
بنده بهعنوان یكی از این همه ساكن این سرزمین، بسیار خوشحالم كه چنین نگاهی دارید، ولی بسیار متاسفم كه این نظر، حداكثر به مرحله نگاه میرسد نه وادی عمل. من یك فیلم ساز هستم و طبیعی ست كه گاهی سفرهای فرهنگی پیش بیاید و به كشورهای مختلفی سفر كنم.
اوایل سال جاری از سوی یك مركز فرهنگی با سابقه در آمریكا به این كشور دعوت شدم؛ دعوتی به همراه چند فیلم ساز دیگر و در قالب یك گروه. همه چیز سیر طبیعیاش را طی میكرد كه یك یك ما از سوی حراست وزارت ارشاد احضار شدیم و توصیه شد از این سفر چشم بپوشیم. بعد هم جلسهای دیگر توسط معاونت سینمایی.
در جلسه معاونت سینمایی در پاسخ به سوالهای صریح، مبنی بر این كه «بالاخره برویم یا نه ؟» معاون محترم فرمودند: «هم آری و هم نه»! در واقع، آن چه از پاسخ دریافتیم این بود كه ایشان هم به بخش مثبت این رفتن اعتقاد دارند. پیش از آن هم در پاسخ به سوال صریح ما از حراست معاونت سینمایی گفته شده بود: «این توصیه است نه دستور». براساس آن چه به ما توصیه شد، هیچ قطعیتی بر نرفتن ما گفته نشد.
تا آن جا كه دیدهام و شنیدهام، موارد امنیتی به تعارف و خواهش سپری نمیشود و اگر هر حركتی در پایینترین حد هم مشكوك تلقی شود، برخورد قانونی صورت میگیرد. پس چرا زمان خروج از مرز قانونی، كسی مانع ما نشد؟ اصلا اگر رفتن ما اقدام علیه امنیت ملی بود، چرا ممنوع الخروج نبودیم؟ گذشته از این، چه در توصیههای حراست و چه در این نشست، به چند نگرانی خاص اشاره شد. در واقع، آن چه از حرفهای هر دو مرجع درك میشد، نه نگرانی از كل سفر و رفتن ما، كه نگرانی از رخ دادن آن موارد خاص بود. این گونه شد كه به این نتیجه رسیدیم با تكیه به اعتماد درونی و قدرت تشخیصی كه خداوند بزرگ در وجودمان به ودیعه نهاده است، عازم این سفر شویم. دلگرمیمان هم این بود كه با اتكا به تجربیات سفرهای گذشته - كه با وجود تعدد، همگی فارغ از حاشیه بوده - خواهیم توانست از رفع هرگونه نگرانی سربلند بیرون آییم.
آقای رئیسجمهور، توهین آمیز است كه به دیده طفل صغیر نگاه مان كنند و در جایی به صراحت بگویند: «به دیگران اعتماد داریم، شما سینماییها قابل اعتماد نیستید.» توهینآمیز نیست؟ اصلا چرا باید به چنین توهین و چنین نگاهی تن میدادم، وقتی خیالم از خودم آسوده بود؟
نگرانیها بر دو نكته استوار بود: آمدن جورج بوش و دیك چنی و ال گور، و سوء استفاده حكومتی و رسانهای آمریكا از حضور ما. گذشته از این كه مورد اول برای مان خیلی عجیب - و حتی خنده دار - بود و تقریباً مطمئن بودیم چنین اتفاقی رخ نخواهد داد، در تماس با برگزاركنندگان، مخالفت خودمان را با هر حضور احتمالی سیاست مداران اعلام كردیم و آن ها هرگونه حضوری از این دست را تكذیب كردند و قول دادند چنین اتفاقی رخ نخواهد داد.
با این وجود، باز هم احتیاط - البته بیهوده - كردیم و با تأخیر رهسپار آمریكا شدیم تا در بخش اول كه افتتاح برنامه بود و در واشنگتن برگزار میشد، حضور نداشته باشیم تا اگر احتمالاً سیاست مداری حضور پیدا میكند، مشكلی حاصل نشود، بعد هم مشخص شد اصلاً آن نگرانی بیهوده بوده و هیچ اهل سیاستی حضور نداشته. در مورد نگرانی دوم هم كه خود رسانهها میتوانند برای تحقیق مرجع مناسبی باشند. با وجودی كه درشرایط كلی، این نگرانی بیهوده بود و معتقد بودم باید از هر حضوری برای گفتوگو و بیان حرفهای حق استفاده نمود، برای عمل به همان احتیاط و به احترام نگرانیها، از هر حضور و گفتوگوی رسانهای دوری نمودیم.
زمزمهها و حرفهای در گوشی، مشكلدار بودن رئیس جدید مركز فرهنگی دعوت كننده را عامل بروز مشكل میداند. لازم میدانم متذكر شوم ما توسط این شخص دعوت نشده بودیم و دعوت ما توسط رئیس قبلی و دعوت نامهها به امضای شخصی دیگر است. گذشته از این كه اساساً با چنین شخصی حتی یك ثانیه دیدار نداشتیم. آن چه دیدیم و آن چه رخ داد، دیدار با مسوولی بود كه خودش یك شخص فرهنگی است و نویسندهای با چند عنوان كتاب. ضمن این كه برنامههای این موسسه همیشه مورد تأیید دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل و شخص آقای ظریف بوده و گروههای دعوت شده همواره در ضیافت شام این دفتر حاضر میشدهاند، از جمله آخرین گروه پیش از ما، یعنی نقاشان. آن چه باعث عدم دیدار ما با ایشان و حضور در چنین نشستی شد، همزمانی سفر با پایان دوره مأموریت آقای ظریف و عدم تعیین نماینده جدید بود.
جناب آقای رئیسجمهور، ما به سفر رفتیم و برگشتیم و احساس سربلندی دارم كه با حضور خود، نشانهای بودیم از ایران واقعی امروز. اعتقاد دارم كه در این روزهای جنگطلبی هیأت حاكمه آمریكا، این گونه حضورها میتواند اصلاحگر تصویر نادرست ارائه شده در آن سو باشد.
ما هنرمند هستیم و دور از سیاست و سیاست مداری. نگاه مان هنری است و كارمان هنر. آن چه هم در این سفر رخ داد، دیدارها و تجربهها و حضورهایی بود كاملاً فرهنگی و هنری. دل دادن به تئوری توطئه را اساسا متوجه نمیشوم. این كه شاید از دعوت ما منظور خاصی داشتهاند و در پس این برنامه، نگاه خاص سیاسی وجود داشته، براساس آن چه ما دیدیم و آن چه در این سفر رخ داد، منتفی است و ما به عنوان حاضران در این برنامه چنین چیزی ندیدیم. حتی اگر بر مبنای تئوری توطئه، كل ماجرای سفر را امری سیاسی تلقی كنیم، باز هم بر خود میبالیم كه از پایگاه آن ها برای گفتن حرفهای به حق خودمان استفاده كردیم و فرصت و اجازه هیچ سوءاستفاده و شیطنت احتمالی - آن چه این جا نگرانش بودند - ندادیم. بنده اعتقاد راسخ دارم كه هیچ امر منفی و نكته مسأله داری در این دعوت رخ نداده و نه تنها آن نگرانیها توسط ما مرتفع شده كه هیچ نگرانی دیگری هم در این سفر ایجاد نشده است. به همین خاطر معترضم و نمیفهمم تاوان چه چیز را پس میدهیم؟
در این سفر، سه مجموعه تلویزیونی و دو فیلم مستند ساخته شده كه نكته مشترك آن ها، ضدآمریكایی بودن است. تهیهكننده این سه مجموعه، تلویزیون «پرستیوی» ایران است و آن دو فیلم مستند هم با سرمایه شخصی كارگردان ساخته شده. ما از امكانات این سفر استفاده كردیم و فیلمهایی ساختیم در تضاد با نگاه سیاسی آمریكا. موضوع دو مجموعه، سربازان بازگشته از جنگ ویتنام و عراق است، و آن یكی درباره دو گروگان آمریكایی سفارت در اول انقلاب كه حالا نگاه مثبتی به فرهنگ و مردم ایران دارند. مستندی هم كه بنده ساختم درباره زن آزادی خواه و ضدجنگی ست كه بیست و شش سال است رو به روی كاخ سفید زندگی میكند. فیلم، حاصل نگاه شخصی بنده است و یك كار ضدجنگ -البته به شیوه خودم نه بر مبنای سفارش و خوشایند مسوولان كشوری.
علاوه بر این كه عدم صدور ویزا برای دو نفر از اعضا تا آخرین لحظات و حتی اعلام این كه این دو نفر باید به ایران برگردند، خود نشانهای ست از این كه نه ما آدمهای خاص سیاسی - به منظور جاسوسی - بودهایم با روابط خاص و نه این كه شرایط ویژهای برای ما در نظر گرفته شده بود. همه چیز سیر عادی خودش را داشت و همین كه صدور ویزا برای اعضای یك گروه، در یك زمان انجام نمیشود، خودش نشاندهنده نبودن امری ویژه است در پس این دعوت و این ویزا و این سفر.
پرداخت هزینههای سفر هم كه در این گونه سفرهای فرهنگی و هنری امری كاملاً طبیعی است و نمونهاش را در دعوتهای مختلف كشورهای گوناگون میبینیم. به عنوان نمونه، مگر میهمانهای خارجی جشنواره فیلم فجر، هزینههای مشتمل بر بلیت و اقامت و خوراكشان توسط معاونت سینمایی وزارت ارشاد تقبل نمیشود؟ برنامهها و دیدارها هم با مراكزی بود كه برخیشان با ایران در مراوده هستند و با مركز گسترش سینمای مستند و تجربی آشنا، و قرار است در جشنواره «سینما حقیقت» حضور داشته باشند.
گذشته از این ها، تأسیس این مركز، مربوط به 1960 میلادی است و موسسه مریدیان سالهاست به این دعوتهای فرهنگی مشغول. آن سفر مشهور جلال آلاحمد به آمریكا هم كه حاصلش آن سفرنامه خواندنی ست به دعوت همین موسسه بوده. سال تأسیس این مركز و برنامههای گوناگونی كه اصلاً بر خاورمیانه و جهان سوم متمركز نیست و به عنوان مثال، اروپا و استرالیا را هم در برمیگیرد، هرگونه شك و شبههای مبنی بر ارتباط با بودجه براندازی و برنامههای سیاسی را برای مان برطرف كرده بود. ضمن این كه پیش از ما، گروههای مختلفی از ایران به این سفر رفتهاند و حتی پس از ما هم این دعوتها ادامه داشته است.
با این همه، در آغاز بازگشت به وطن و در بدو ورود، گذرنامهها ضبط میشود و ممنوعالخروج اعلام میشویم و به معاونت امنیت دادگاه انقلاب، معرفی. ما عاشق این سرزمینیم و همیشه بهرغم سفرهای گوناگون، این خاك را به جاهای دیگر ترجیح دادهایم، آن هم با وجود همه مشكلات ریز و درشت. آن وقت به عنوان مجازات، محكوم میشویم به ماندن در سرزمین مادری، و اجازه خروج را به عنوان تنبیه، سلب میكنند. این نكته آزاردهنده، بیش از هر چیز دیگر تأسفآور است.
آقای رئیسجمهور، با آگاهی بر این كه در این سفر، هیچ جرمی اتفاق نیفتاده كه مستوجب كیفر باشد و بازخواست، و با توجه به این كه از آغاز این مشكل سه ماه میگذرد، از شما به عنوان شخص اول امور اجرایی كشور خواهش مندم این ماجرا را كه برمبنای سوءتفاهم و سوءتعبیر حاصل شده نه چیز دیگر، پی گیری بفرمایید.
شاید این گونه، بنده هم به عنوان یك شهروند - هرچند درجه دو - سهمی از آن آزادی مورد اشاره شما داشته باشم.
اعتماد ملی - 8 مهر 1386