سال نودویک بود و زمان آماده کردن کتاب «مردی که شبیه شعر خود نیست» برای چاپ. سالشمار آثار احمدرضا احمدی را هم آماده کردم برای انتهای کتاب. فکر میکنم احمدرضا آنقدر که از این سالشمار خوشحال شد، از خود کتاب خوشحال نشد!
چند ماه بعد هم همین سالشمار را پیوست دیویدی فیلم «بانو مرا دریاب» کردم و خوشحالتر شد و گاهی مینشست این کارنامهای را که حالا به صورت رول تصویری درآمده بود، تماشا میکرد و بالا و پایین میکرد و معمولا هم بلافاصله زنگ میزد و میگفت: « چه کار خوبی کردی اینها رو جمع کردی؛ تازه فهمیدم چه کارهایی انجام دادهم.» بعد هم همان موقع یا در تماسی دیگر یا دیداری تازه، به این بهانه سر درددلش باز میشد و تعریف میکرد چه کارهایی کرده بدون ذکر نام و نردبان ترقی چه کسانی شده و...
احمدرضا هر کس و هر جا را که اطلاعاتی از کارهایش میخواست، میفرستاد سراغ این سالشمار. چند اصلاحی هم نیاز بود که در گذر زمان انجام شد و بعدها هم این کارنامه آثار سر از ویکیپدیا درآورد و البته جز چند کتاب و تا چند سال بعد، همچنان بهروزنشده باقی مانده است.
حالا به بهانه قول آقای جعفریه عزیز و آماده شدن «نشر ثالث» برای چاپ جدید کتاب، نیاز بود به افزودن و اصلاح و ویرایش و آمادهسازی دوباره فهرستی که حالا پربارتر از قبل هم شده بود:
شعر، کتاب کودک، داستان، نمایشنامه، سینما، نقاشی، خاطره و نامه و نثر، شعرخوانی، گفتوگوی صوتی با هنرمندان، گفتوگوی تصویری با هنرمندان، ویراستاری و مشاوره نشر، دیگر فعالیتها، جایزهها و بزرگداشتها، ترجمه شعرهای احمدی، آثاری که درباره احمدی تهیه شده و چند اشاره به چند بخش مهم زندگی خصوصی.
دو سه هفته سرکردن با آثار احمدی و تهیه نداشتهها و خواندن نخواندهها و بازخواندن خواندهها و...، لذت کار تکنفرهای بود که مرور یک عمر مرد پرکار کاردان است در وجوه مختلف ادب و هنر این سرزمین؛ و البته جانگرفتن چندین و چندباره خاطرات پشت سر از شاعر/ نویسنده/... مرد ماندگاری که دوستی داشت و صداقت داشت و زلالی داشت و... حالا جای نبودنش میان آن همه تصویر بودنش، بدجوری بغض میشود به گلو...
ناصر صفاریان
شانزده/ شهریور/ چهارصدودو