جـوهـر و کپسول
هوشنگ گلمكانی
مستند «وقت خوب مصاپب» که ناصر صفاریان درباره احمدرضا احمدی ساخته، با شوخیهای احمدی آغاز میشود و با یک سروده غمگنانه او به پایان میرسد. بین این آغاز و پایان، هرچه هست شوخیهای احمدیست با جدیترین موضوعها؛ حتی با خودش. حرفهای جدی هم میزند؛ اما بالاخره جایی نیش طنزش را هم مینشاند. فرق نمیکند که به چشم و ذهن خودش باشد یا دیگران یا همه. انگار تنها چیزی که با آن، یا به وسیله آن، سر شوخی ندارد، همین شعر است. شعر که میخواند انگار آدم دیگری میشود. اما او هم خود احمدی است. هر دو احمدرضا احمدیاند. اصلأ عنوان همین فیلم که برگرفته از عنوان یکی از مجموع شعرهای خود اوست، این دو وجه روحیه احمدی را که جمع اضداد است، به خوبی نشان میدهد. آیدین آغداشلو مثل همیشه ذهن دقیق و توصیفگر خود را با این تعبیر زیبا در مورد احمدی نشان میدهد: طنز احمدرضا احمدی مثل لایه کپسولی است که تلخی درونش را پنهان میکند (نقل به مضمون).
احمدرضا احمدی یکی از وجودهای یگانه روزگار ماست؛ آدمی چندوجهی که جز شعر - به عنوان شهرت و مشغله اول و مهمترش - رد پای او را در سینما و موسیقی و ادبیات و پژوهشهای فرهنگی هم میتوان یافت. اگر نه فعالیت مستقیم در این زمینهها، بلکه نقش و تأثیرش در ایجاد حرکتها و پرورش و هدایت آدمهایی که برخی از آنها جزو مهمترین فعالان این عرصهها هستند. در توصیف این کثیرالاضلاع فرهنگی فراوان گفته شده؛ اما همه این توصیفها خواهناخواه به همان وجه غالب او ختم میشود. به نگاه شوخ و تسخرزن احمدی که گویی به بیاعتباری و گذرا بودن همه چیز گواهی میدهد؛ وقتی که با عینک و بی عینک، با سری کمی پایین که انگار از زیر به بالا نگاه میکند، به این میماند که همه چیز را به هیچ میگیرد؛ اما اتفاقأ از بالا نگاه نمیکند. و مهمتر از همه این که آدمی کمادعاست. اندازه و جایگاه خود را میداند؛ بلندپروازیهای بیخودی و ادعاهای فراتر از توان و ظرفیتش ندارد. این را با صراحت و شجاعت، توی همان مستند میگوید و اتفاقأ این را هم با همان طنز آشنایش میگوید که سیلی اول به سیلی دوم نکشیده، همه را لو میدهد!
چندین سال است به این نتیجه رسیدهام که یکی از جوهرهای وجود انسان متعالی، طنز است. هر آدم درست و حسابی، اگر طنز نداشته باشد، اگر طنز نفهمد، یک جای اساسی از کارش میلنگد. اگر حس طنز نداشته باشد، اصلأ آدم حسابی نیست. فرقی هم نمیکند که کارش چه باشد. مهم نیست که اهل کلام یا اصلأ اهل فرهنگ باشد یا نباشد. ریاضیدان یا مدیر یا راننده کامیون باشد. اگر طنز بفهمد، حتماً هنرمند و ریاضیدان و مدیر و راننده بهتری است و اگر نفهمد، میشود حتی محترمانه نادیدهاش گرفت. حتمأ هم نیازی بر این تأکید نیست که طنز با شوخی صرف و لودگی فرق دارد.
احمدرضا احمدی نه تنها طنز را میفهمد که طنزپرداز قهاری است. طنزش تیز و شفاف است. هم مفرح است و هم عمیق. مثل حالت چشمهایش. طنزی است که از عریان کردن تضادها، از کنار هم گذاشتن تضادها درمیآید. مثل همان «مصیبت خوب». حتی توی دستخطاش هم طنز دارد. دستخطاش را دیدهاید؟ مثل خط بچههای سال اول مدرسه. باورنکردنی است؛ ترکیب آن خط و این شعر و نثر. کودک درونش هنوز بازیگوش و سِرتِق و چموش مانده؛ وقتی که حتی ناراحتی قلبی و کمسو شدن چشمهایش هم مایه شوخیهای تلخ و شیرین اوست، سیمای مرد بزرگی در برابرت شکل میگیرد که چارهای جز احترام به او دوست داشتنش نیست.
احمدرضا احمدی یکی از آدمهای درست وحسابی دوروبر ماست.
فصل نامه گوهران (ویژه احمدرضا احمدی) - آبان 1386