ناصر صفاریان
1
باز رسیدیم به سالگرد كودتای آمریكایی 28 مرداد و حذف دولت مردمی دكتر مصدق. و باز رسیدیم به تاسف و افسوس بر نبودن - و البته نشدن - فیلمی درخور این موضوع مهم و این شخصیت بزرگ.
حساسیت بی جا و اصرار بر حذف دولت مصدق از عرصه نمایشی تاریخ معاصر، دستكم در این دوره زمانی كه مدام صحبت ایجاد تشابه است میان «ملیشدن صنعت نفت» و « دستیابی به انرژی هستهای»، حتی بر مبنای معادلات و مناسبات مبتنی بر سیاست هم عجیب به نظر میرسد. هرچند كه در این سرزمین عجایب ، از هیچ عجیبی نباید به تعجب رسید!
به هر حال تاریخ ثابت كرده كه هیچ چیز و هیچكس را نه به سكوت و نه به تحریف، نمیتوان از گذشته بیرون آورد و دور انداخت. گذشته و تاریخ، چیزی ست كه اتفاقافتاده و به ثبت رسیده. دوستی و دشمنی ما با تاریخ هم دردی را دوا نمیكند. تاریخ، همیشه هست؛ استوار و پابرجا.
2
وقتی مهوش شیخالاسلامی، یك تنه و با تكیه به انسانیت درونیاش، فیلم «ماده 61» را ساخت، این فرصت را فراهم كرد تا بخشی از جامعه امروز ثبت شود و این ثبت واقعیت مشكلی از چند آدم درون فیلم حل كند و این امكان به وجود آید كه - شاید - راه بر وجود و بروز این - گونه - مشكلات ناهموار شود.
متاسفانه فیلم - در این وانفسای مشكلات ریز و درشت سینمای مستند - امكان روبهرویی بازخوردهای تماشاگران را نیافت و انسانیت خرج شده در فیلم روی پرده، به جامعه بینندگان راه پیدا نكرد. و تازه این با وجود پا پیشگذاشتن و درك و درایت محمد آفریده بود؛ در پذیرفتن فیلم و پخش و مشاركت.
فیلم دو نمایش خصوصی داشت و... همین. در چند جشنواره داخلی هم مرحله انتخاب را پشت سر گذاشت و ناگهان حذف شد.
و حالا چند هفته پیش، درنمایشی در یك مركز فرهنگی عمومی به روی پرده رفت. تماشاگران خاص و بینندگان عام دیدند و فیلم خفته - نگاه داشته - در انبار، روی پرده جان گرفت. و چه خوب !
ساخت چنین فیلم ارزشمندی، شایسته تقدیر و تحسین و تمجید است ، و وای بر شرایطی كه یك فیلم، به دور از این امور، وقتی پس از چند سال ، امكان تماشای عمومی نصیباش میشود، باید به شادی نشست.
3
فرهنگستان هنر، مجموعه نمایشهای مستندی را آغاز كرده، زیرعنوان: پرتره در سینمای مستند. فیلمهایی درباره آدمها و شخصیتها. هفته قبل هم «وقت خوب مصائب» را نمایش میدادند. خبر را در خبرگزاریها و روزنامهها دیدم. درمتن خبر هم آمده بود كه پس از نمایش، جلسهای با حضور كارگردان برگزار خواهد شد. رسیدیم به روز نمایش و ساعت نمایش و.... خبری نشد. كسی با كارگردان اثر - كه ظاهرا بنده هستم - تماس نگرفت. بحث جلسه به كنار، بامزگی ماجرا این است - كه ظاهرا - بنده یكی از تهیهكنندگان هم هستم.
اتفاقا همین چند روز پیش، در فاصله زمانی كم تر از یك ساعت، سه نفر از دوستان تماس گرفتند تا خبر بدهند فلان شبكه لسآنجلسی دارد بهمان فیلم مرا پخش میكند و اتفاقا همین چند روز پیش بود كه دیدم كپی غیرمجاز فیلم من همچنان در بساط - كمی پنهانتر - كنار خیابانیهاست. و اتفاقا... به هر حال اتفاق است دیگر! گاهی در كنار خیابان، گاهی در لسآنجلس و گاهی در فرهنگستان هنر!
4
این هم از حافظ - همیشه - بزرگ:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین كه چه نوری ز كجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملك الحاج كه تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
روزنامه اعتماد ملی- 31 مرداد 1386