نوشته ها



 

 چهارمین طرحت هم رد شد؛ طرحی که جای‌گزینِ طرحی شده بود که چند ماه پیش رد شده بود؛ همان طرحِ جای‌گزینی که خودش جای‌گزینِ طرحِ رد شده قبلی بود؛ همان جای‌گزینی که خودش هم جای‌گزینِ طرحِ یکی قبل تر بود؛ جای‌گزینِ همان طرحِ قبل از این چهار طرحِ رد شده در دوره جدید که شرایط چاره‌ای پیشِ پایت نمی‌گذاشت جز انصراف؛ همان طرحی که چند سال به خاطرش رفتی و آمدی و تحقیر شدی و به خاطر خود فیلم و به خاطر ساخته شدنش به روی خودت نیاوردی و سرت را انداختی پایین و سعی کردی خودت را با «توصیه»ها و «اصلاحیه»‌ها هماهنگ کنی و آخرش بُریدی و نتوانستی و هرچه کردی نفهمیدی آن پدرآمرزیده‌ای که گفته بود «زمانه گر که نسازد تو با زمانه بساز» اگر زمانه اش‌ این بود باز هم این را می‌گفت یا نه، ولی خوب فهمیدی آن خدابیامرزی که می‌گفت «آخرین پَرِ کاه، پشتِ شتر را می‌شکند» چه درست گفته بود و انگار اصلا برای همین روز و روزگار گفته بود.
باید رها کنی. باید رها کنی چرخه‌ای را که راه و رسم چرخیدن در آن را نمی‌دانی. رها کن. رها...

 

ناصر صفاریان

سیزده/ اسفند/ نودوسه

عکس از: سالی بصیرت