نوشته ها



ناصر صفاریان

در طی مدت انتشار، »شلمچه« خشونت را تقدیس كرد، »شلمچه« حساب جوانان نسل پس از جنگ را از انقلاب جدا كرد و به دیده‌ی قهر و كین به آن‌ها نگریست. »شلمچه« با دل‌سپردن به ظواهر سال‌های جنگ، شادی و نشاط جامعه را مخالف اسلام و انقلاب معرفی كرد. »شلمچه« بزرگان فرهنگ و هنر را به چهار میخ انتقاد كشید و به توپ بست. »شلمچه« برای مخالفت با مخالفان، ادب و قانون را نادیده گرفت و به قصد حذف مخالفان، ناجوانمردانه یكه‌تازی كرد .و مهم‌تر از همه، »شلمچه« جامعه را به دو دسته‌ خوب و بد - وجه تكامل یافته همان تئوری «خودی و غیرخودی» فلان روزنامه هتاك عصر- تقسیم كرد و فقط خودش را دید و بس.
در آخرین شماره‌اش هم، افتخار به خشونت، از سر و روی «شلمچه» می‌بارد. در همین آخرین شماره هم بد و بی راه گفتن به مخملباف و سروش و حتی تایتانیك(!) وجود دارد. و در همین آخرین شماره، اسم‌های غیرعربی هم‌وطنان عزیز، از جمله بیژن و پرویز و داریوش به «پرده‌های چركین» تعبیر شده است. در این میان، گناه رامبد جوان بیچاره چه بوده نمی‌دانم، كه در این گیر و دار، او هم به بی‌ارزشی متهم شده. و خلاصه آخرین شماره »شلمچه« آكنده از فضایی پرخاشگر است. كه مثل همیشه وصله‌ ناهمگونی در كنار شعار‌های ارزشی و انقلابی شلمچه‌ای‌هاست.
بله، طرفداران سال‌های عشق و عاطفه زمان جنگ، سوراخ دعا را گم كردند و به بی راهه رفتند. اگر به بی راهه نرفته بودند، در صدر عنوان‌های روی جلد، به روشنفكرها و شهرك غربی‌ها متلك نمی‌گفتند. شاید به عقیده‌ این دوستان ،روشنفکرها ذاتا آدم های کثیفی باشند،ولی شهرک غربی ها چه ؟کدام نوشته »شلمچه« در صدد جذب شهرك غربی‌ها بر آمد؟ در كجای كار »شلمچه« یك ذره جاذبه وجود داشت؟ انتظار دارند هر چه در دل دارند، به صورت بد و بی راه به دیگران بگویند و آن دیگران هم بیایند و در مراسم تشییع پیكر پاك شهدای جنگ، سینه بزنند و گریه كنند؟ نه عزیز، اشتباه این عزیزان در همین جا بود. اگر به جای این كه تحریریه مجله خود را با گونی‌های شن و تیر و تفنگ پر كنند و دل شان خوش باشد كه یاد جنگ را زنده نگه داشته‌اند، حقیقتاً كار فرهنگی می‌‌كردند و جوان‌های جامانده از حال و هوای انقلاب را درك می‌‌كردند و جذب می‌‌كردند، درست بود. و اصلاً این نسلی كه مدام مورد حمله‌ »شلمچه« قرار گرفت، مگر از واردات كشور است؟ مگر این ها در همین سال‌ها و در دل این جامعه انقلابی رشد نكرده‌اند؟ پس بیش تر از خود آن‌ها، مدعیان ارزش‌ها مقصرند كه سرشان را به لباس خاكی جنگ و چفیه گرم كردند و برخوردشان با این نسل، در حد برخورد فیزیكی و یا بد و بی راه گفتن بود.
با این همه و با وجودی كه بخشی از خشونت جامعه را می‌توان به نوشته‌های این چنینی نسبت داد، نباید مانع انتشار »شلمچه« شد. »شلمچه« باید منتشر شود. »شلمچه« باید منتشر شود تا طرفداران خشونت و برخورد فیزیكی، به قلم و كاغذ و نشر اندیشه خو بگیرند و خشونت‌شان به نشر خشونت محدود بماند. تقدیس خشونت روی كاغذ، هر چه باشد، بهتر از عمل به آن در عرصه اجتماع است. چرا كه به مرور این عزیزان یاد خواهند گرفت جواب مقاله را با مقاله بدهند، جواب فیلم را با فیلم بدهند، جواب نمایش را با نمایش بدهند و … و این همان چیزی ست كه هم به سود همه است و هم در خدمت سیاست تنش‌زدایی آقای خاتمی.
انتشار »شلمچه«، مشت‌های در هم پیچیده‌ای را كه آماده حمله به مخالفان است، به لمس عادت می‌دهد و اندیشه را جای گزین مشت می‌كند. هر چند كه این عزیزان، در این مدت ثابت كرده‌اند كار فرهنگی‌شان هم سیاسی است و عاری از هر گونه ظرافت هنری و اصول روزنامه‌نگاری، نمونه‌اش غلط‌های املایی و انشایی هر شماره است كه همیشه پابرجا بود، و یا همین شماره آخر، كه اصلاً تاریخ انتشار ندارد و اگر كسی چند سال بعد بخواهد به سراغ آن برود اصلاً نمی‌فهمد كه آخرین شماره‌ »شلمچه« چه زمانی منتشر شده .
ولی با این همه، می‌توان به آینده امید داشت. مسعود ده‌نمكی و بخشی از« شلمچه» ‌ای‌ها، از دل روزهای خون و آتش جنگ برآمده‌اند و دغدغه‌شان، دغدغه‌ آن روزهاست. هر چه باشد، دلاوری‌های آن‌ها در آن روزها قابل تقدیر است و به یادماندنی. نباید این عزیزان را حذف كرد، باید اشتباه‌شان را گفت. باید به آن‌ها یاد داد كه حذف فیزیكی، در عصر ارتباطات سرانجام خوشی ندارد. اما چه گونه؟ با حذف فیزیكی مجله‌شان؟ نه .چنین نكنیم.

روزنامه خرداد- 24 دی 1377