نوشته ها



 

اصلا فرض می‌کنیم خبرِ جعلی و مصاحبه‌ی سروته زده شده‌ی عباس کیارستمی به روایت رسانه‌های اصول‌گرا درست است و پای نقل قول و اشاره به کامنتِ فردی دیگر در میان نیست، اصلا فرض می‌کنیم کیارستمی رندی کرده و حرف دل خودش را به اسم یک کامنت فرضی و یک مخاطب ساختگی بیان کرده، اصلا فرض می‌کنیم کیارستمی منش و روشِ همیشگی خود را در بی پاسخی به دیگران کنار گذاشته و آرزوی دیرینه‌ی ابراهیم حاتمی‌کیا را که سال‌هاست به او بند می‌کند تا در موضع جواب‌دادن بیندازدش عملی کرده. با در نظر گرفتن همه‌ی این‌ها، چیزی که می‌ماند یک جمله است و بس. بهانه‌ی کل دعوا این‌جاست: «جنگی که معنایی نداشت.»
سال‌ها از پایان جنگ گذشته و در فضای امنیتیِ جنگی قرار نداریم تا یک اظهارنظر ناهماهنگ با موضع رسمی، وجه تبلیغیِ منفی ایجاد کند. گوینده هم نه فرمانده‌ی یک گروه تروریستی است و نه سخن‌گوی ارتش آزادی‌بخشی که بخواهد حکومت را سرنگون کند. یک اظهار نظر ساده است در کشوری که مدعی آزادی‌ست. در نظامی که سی‌وچند سال سابقه دارد و مدعی اقتدار است و توانایی در حدی که دشمنش را در هواپیما و روی آسمان دست‌گیر کند، خجالت ندارد این همه شلوغ‌کردن برای یک اظهارنظر ناهمگون؟ خجالت ندارد این همه زمینه‌سازی برای ایجاد مشکلِ امنیتیِ جدی برای یکی از مهم‌ترین چهره‌های فرهنگی کشور؟
اگر قرار است اقتدار حکومتی سی‌وچند ساله چنین به خطر بیفتد، باید متاسف بود به حال چنین اقتداری و چنین حکومتی؛ و چه بهتر که زودتر چنین شود:
بامی که به یک لگد فرو خواهد ریخت
آن به که لگد زنی فرو اندازی!

 

ناصر صفاریان- 3 مهر 1393