ناصر صفاریان
۱
حتماً شما هم بارها شنیده اید كه ایرانى ها در اغلب موارد، غیرقابل پیش بینى هستند و نمى توان با اطمینان از علاقه و تصمیم احتمالى آن ها صحبت كرد. نمونه هایش را در همه عرصه ها مى توان دید و در سیاست و فرهنگ، بیش تر.
و حالا یكى دیگر از این موارد رخ داده است: فروش خوب فیلم هاى كمدى اكران شده در ماه هاى آغازین سال. درست در شرایطى كه سینماى ایران در چند سال گذشته از انواع و اقسام فیلم هاى كمدى اشباع شده بود و این موج فروكش كرده به نظر مى رسید و نمونه هاى آخر هم با استقبال روبه رو نشده بود و درست در روزهایى كه همه منتظر موج هاى جدید بودند، بار دیگر فیلم هاى متكى به طنز (از نوع قابل تأمل گرفته تا طنز سبك) مردم را به سینما كشاندند. آخرین نمونه اش، «آتش بس» تهمینه میلانى است كه تازه به روى پرده آمده و خوب هم مى فروشد.
۲
مجموعه طنز نود شبى «بدون شرح» آن قدر جذابیت داشت كه نام كارگردان و خاطره بازى هاى خوب را براى بینندگان تلویزیون ماندگار كند. اما در هیچ یك از كارهاى بعدى این گروه، نشانى از این جذابیت و ماندگارى به چشم نخورد. سریال هاى بعدى یكى یكى آمدند و رفتند و جز موارد موردى، تماشاگر زیادى جذب نكردند.
پس از چند كار نادیدنى، مجموعه جدید «زندگى به شرط خنده» روانه آنتن شد. این بار با تكیه بر آشنایى ها و علاقه مندى هاى تماشاگران تلویزیون به مجموعه هاى موفق دیگر. عنوان بندى سریال، از «زیر آسمان شهر» مى آید، حمید لولایى با همان نام و در همان كسوت از همان مجموعه مى آید و بقیه بازیگران هم از دل موفقیت هاى مجموعه هاى دیدنى و قابل تأمل مهران مدیرى، رضا عطاران و مهران غفوریان بیرون كشیده شده اند.
ولى با وجود تكیه بر هنر دیگران و استفاده از آن چه توسط هنرمندان دیگر خلق شده و پیش از این امتحان خودش را پس داده، مجموعه جدید «زندگى به شرط خنده» در سراشیبى عدم جذابیت قرار دارد و روز به روز (و البته شب به شب!) تكرارى تر از پیش به نظر مى رسد. حتى مدتى است شكل فاصله گذارى مورد استفاده توسط مهران مدیرى در مجموعه هایش، به این جا هم راه پیدا كرده و بازیگران درباره خود واقعى شان و موقعیت هاى ساخت مجموعه صحبت مى كنند و- مثلاً- فاصله گذارى هنرمندانه اتفاق مى افتد. حال آن كه آن كار مناسب آن فضا بود و كوچك ترین نسبتى با این فضا ندارد. تقلید همیشه جواب نمى دهد. نمونه اش همین است كه مى بینید.
۳
استقبال از شعرهاى مولانا در آمریكا همچنان ادامه دارد و گستردگى این حجم آن قدر بوده كه آن را یك تب گذرا و مثلاً به خاطر فلان خواننده مشهور آمریكایى ندانیم كه شعرهاى مولانا را خوانده. سال ۲۰۰۷ هم از سوى یونسكو به پیشنهاد تركیه، سال مولانا نامگذارى شده. ولیعهد انگلستان قرار است براى ساخت فیلم مستندى درباره مولانا سرمایه گذارى كند. یك فیلمساز آرژانتینى، فیلمنامه اى بر اساس زندگى و اشعار مولانا نوشته و بزودى فیلمبردارى را شروع مى كند و...
... ما كجاییم؟ ما چه كرده ایم؟ ما چه مى كنیم؟ «ایران» و «مولانا» هیچ نسبتى با هم ندارند؟
۴
این هم عاشقانه اى از اثر ماندگار - به ظاهر كودكانه - «شازده كوچولو»:
اگر مثلاً سر ساعت چهار بعدازظهر بیایى، من از ساعت سه تو دلم قند آب مى شود و هرچه ساعت جلوتر برود، بیش تر احساس شادى و خوشبختى مى كنم. ساعت چهار كه شد، دلم بنا مى كند شور زدن و نگران شدن. آن وقت است كه قدر خوشبختى را مى فهمم!
روزنامه ایران- ۱۹ اردی بهشت ۱۳۸۵