نوشته ها



ناصر صفاریان

1

این ستون هفتگی دوباره که نه، چندباره پا می گیرد، تا پنجره ای باشد به آن چه می توان گفت. فقط هم یک پنجره است. فقط یکی و فقط هم پنجره. نه قرار است نقد و تحلیل در این جا بیاید که جایش نیست و نه حرف اول و آخر معرفی شود– که نه بوده و نه باید باشد. بودن هم تا آن جاست که از بودن خود و بودن حرف، فاصله ای نباشد.

2

«هیچ نگرانی بابت تعطیلی سینما نداریم؛ چراکه گزینه های دیگری همانند برنامه های تلویزیونی و فیلم های نمایش خانگی وجود دارد و می توان با این موارد اقداماتی را انجام داد.» این سخنان وزیر کشاورزی یا وزیر بهداشت نیست. حرف های بالاترین مقام اجرایی کشور در امور هنری ست. می توان تعجب کرد و البته آرزو. آرزوی جعلی بودن مصاحبه و درست منتقل نشدن حرف ها و... خلاصه هر چیزی که بشود فکر کنیم مسئولان فرهنگی نگاه فرهنگی دارند.

3

وزیر محترم ارشاد گفته برخی جشنواره ها به صورت مستقیم از وزارت ارشاد و سازمان سینمایی فیلم درخواست می کنند، و اسکار را مثال زده. اگر سازوکار مشاوره در ایران جدی بود، قطعا به ایشان می گفتند اسکار، جشنواره نیست؛ و اسکار تنها جایی ست که با دولت ها طرف است، و گرنه جشنواره ها اصولا با دولت ها در ارتباط نیستند، در هیچ جای دنیا.

4

بحران سینمای ایران دیگر به دعوای مجمع صنفی و شورای عالی تهیه کنند گان، دعوای ارزشی ها با شمقدری، دعوای حوزه با ارشاد، و حتی دعوای ارشاد با خانه سینما محدود نمی شود. حالا دیگر به شرایطی رسیده ایم که جز توصیف خود سینما به عنوان قربانی اصلی و لطمه دیدن بدنه جامعه سینما گران از این بحران ها چیزی نمی توان گفت. حالا با هشدار تعطیلی بسیار نزدیک سالن های ورشکسته سینما، دیگر جایی برای دعوای گویندگان « حال سینما خوب است » و « حال سینما خوب نیست » هم پیدا نمی شود. برای مدیران سینمایی – سازمان یا معاونت یا هر چیز دیگری– و برای مراکز فرهنگی مثل حوزه و شهرداری، اصلا مهم هست که سینمای ایران در حال حذف شدن از زندگی مردم است؟

5

خبر نفوذ آب به سطح زیرین پایه های برج آزادی، توسط روابط عمومی این مجموعه هم تایید شده و حالا باید نگرانی ها شکل جدی تری به خود بگیرد. شکل مدیریتی این سال ها راه را بر این می بندد که سوال کنیم مگر کم تر از پنج سال قبل، برج و محوطه آن بازسازی نشده بود. اما می توانیم یاد مدیران شهرداری بیاوریم که این برج همچنان نشانه ایران است و برج میلاد یا هر چیز و هر جای دیگری نمی تواند جای گزین مناسبی برای آن باشد. گذشته از سابقه ذهنی مردم از این بنا به عنوان نماد ایران، معیارهای زیباشناسی هنری را هم که در نظر بگیریم، جایی برای جای گزینی و حتی مقایسه نمی ماند. پس امید داشته باشیم به جدی گرفته شدن موضوع و محافظت و نگهداری درست این مجموعه ملی.

6

این هم از فروغ:

یک پنجره برای من کافی ست

یک پنجره به لحظه آگاهی و نگاه و سکوت

 

روزنامه بهار- 16 آذر 1391