نوشته ها



نیروی انتظامی و تصویر

ناصر صفاریان

سال 1377، نیروی انتظامی جزوه‌ای در اختیار فیلم سازان قرار داد: <نیروی انتظامی جمهوری اسلا‌می ایران در آ‌ینه تصویر.> بر اساس این دستورالعمل، فیلم سازان باید در ارائه هر چهره‌ای از هر مامور نیروی انتظامی، بر مبنای توضیحات درج‌شده عمل می‌كردند.
رعایت موارد صحیح مربوط به شكل لباس، نوع درجه، مدل اتومبیل و اطلا‌عاتی از این دست، نكته مثبت این جزوه بود و می‌توانست به درست‌نمایی فیلم‌ها كمك كند. ولی علا‌وه بر اشاره‌های جزئی مثل <یك میز جلسه به همراه چند صندلی در اتاق> و تصویر تابلوهای روی دیوار، این هم ذكر شده بود كه تصاویر قاب شده، <بالا‌ی سر فرمانده می‌بایست دیده شود>.
از آن عجیب‌تر، اشاره‌ای بود به این كه <چهره افراد ناجا می‌بایست متین، بدون عیب و نقص و همراه با محاسن (نه خیلی كوتاه و نه خیلی بلند) باشد> و <باید از میان افراد دارای تناسب اندام انتخاب گردند.>
آن حرف‌ها نشانه اهمیت قائل شدن مسوولا‌ن آن نیرو بود برای ارائه تصویری به‌دل‌نشستنی و دوست‌داشتنی. این كه قد پلیس باید یك متر و فلا‌ن سانتی‌متر باشد، یعنی پذیرفتن قاعده و اصل رایج در سراسر جهان، این كه هر كسی را بهر كاری ساخته‌اند و - گاهی - ظاهر آ‌دم‌ها در ارائه توانایی شغلی‌شان اهمیت دارد.
... مسوولا‌ن نیروی انتظامی دست به كار شدند. مشاركت در ساخت فیلم و سریال و دخالت مستقیم در تولید آثار مربوط به پلیس. این گونه شد كه همه مامورهای روی پرده سفید و توی جعبه جادو، شدند آدم‌های دل خواه و دل نشین و خنده به لب.
آن جزوه سال 1377، نه ‌آن گونه و به آن شكل و شدت، كه به طرزی دیگر، راه خود را باز كرد. فیلم‌ها مشمول توفیق اجباری شدند و بهره‌مند از حضور كارشناس معرفی‌شده و آن چه مشاوره نیروی انتظامی نامیده می‌شود. نظارت موبه‌مو بر فیلمنامه، فیلم برداری، تدوین و نسخه نهایی. شكل و شمایل، طرز گفتار، نوع رفتار، این كه اندام این بازیگر به پلیس نمی‌خورد، این كه پلیس نباید این گونه راه برود و... رازش هم همان جذابیت است و بس. پلیس باید به دل بنشیند و به دل‌ها راه باز كند.

‌ ***
تا پیش از سال‌های میانی دهه 60، هیبت كماندویی و كلا‌ه‌كج را در فیلم‌های جنگی دیده بودیم و در قالب مردانی كه از كوه بالا‌ می‌رفتند و از دیوار پایین می‌پریدند و یك تنه لشكری را حریف بودند. بعد آن ها را در كنار بنزهای جدید 190 دیدیم و <گشت تامین> اداره آ‌گاهی. وظیفه‌شان برخورد با سارقان بود و باج گیران و قلدران. اندام‌شان و كلا‌ه‌شان و هیبت كماندویی‌شان هم‌شأن وظیفه‌شان بود. پوشش تلویزیونی‌شان هم بخش پربیننده‌ای بود در دل برنامه <جنگ هفته> جمعه‌ها: <هشدار پلیس>. ولی حالا‌ همان هیبت و همان كلا‌ه‌ها، در جاهای مختلفی از شهر، به اجرای <طرح برخورد با بدحجابی> مشغول است. تعجب هم این جاست كه این همه حساسیت در ارائه چهره‌ای مهربان و به‌دل‌نشستنی از پلیس، چرا فقط به روی پرده محدود مانده وبرای ساخت فیلم و سریال؟ مسوولا‌ن محترم این نیرو به این نیندیشیده‌اند كه چنین هیبت و چنین كسوتی برای برخورد با دختران جوان، چه نامناسب است و چه تاثیری در روحیه دارد و چه خدشه‌ای بر ذهن؟
مسوولا‌ن محترم نیروی انتظامی به این اندیشیده‌اند كه وقتی شهروندان در آغاز روز، عازم محل كارشان هستند و در جای‌جای شهر، كماندو می‌بینند، عملا‌ به جای احساس امنیت، دچار بی‌امنی روانی می‌شوند؟ كسی از مسوولا‌ن محترم تصمیم‌گیرنده به این فكر كرده كه این شكل حضور - آن هم برای مسائلی از این جنس، ‌كه اصلا‌ چنین برخوردی نمی‌طلبد و كل ماجرا فرهنگی است - چه میزان به احساس روانی شهروندان لطمه می‌زند؟ همان تفاوت مشهور <حرف خوب زدن> و <خوب حرف زدن> است. فراموش نكنیم كه شكل و منش گوینده هم بخشی از گویندگی ست.

‌***
حیف است حالا‌ كه ابر و باد و مه و خورشید و فلك به كار گرفته شده‌اند تا مردم به تماشای <اخراجی‌ها> بنشینند و این پیام مهم را دریافت كنند كه این جا همه آدم‌ها خوب هستند و ما اصولا‌ - و اصلا‌ - با كسی مشكلی نداریم ، <طرح برخورد با بدحجابی> این گونه اجرا شود.تماشاگر سینما می‌بیند در فیلم مورد تایید مسوولا‌ن فرهنگی و لشكری و كشوری، حتی برخی اراذل و اوباش و معتادان هم قدم شان به روی چشم است [...] به او فهمانده می‌شود كه این جا چقدر سعه‌صدر هست و طمأنینه هست و همه چیز خوب. و او یادش می‌ماند كه پیروزی با فرمانده لبخند به لب است و مهربان.
حالا‌ همین تماشاگر پایش را كه از سینما می‌گذارد بیرون،‌[... ] كدام را باور كند؟ آن چه را در سالن تاریك در گوشش خوانده‌اند یا آن چه در روز روشن پیش‌رویش است؟ فاصله‌اش فقط یك عرض خیابان است. همین.

روزنامه اعتماد ملی- 19 اردیبهشت 1386