نوشته ها



ناصر صفاریان مستندساز در پی ارایه‌ی نقطه‌نظرات كارگردانان «عكس ناتمام؛ بهمن جلالی» نسبت به جشنواره‌ی سینما حقیقت، یادداشتی را منتشر كرد.

صفاریان در این یادداشت با عنوان «نفع شخصی و منفعت جمعی» كه در اختیار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، گذاشته، آورده است:«چند سال پس از اعتراض‌های عجیب و بی‌سابقه یك كارگردان و یك بازیگر زن به جوایز جشنواره‌ی فیلم فجر و این‌كه چرا دیده نشده‌اند، و در حالی كه گمان همه این بود این دو استثناست و همان‌طور كه پیش از این نبوده، پس از این هم نخواهد بود، اعتراضی مشابه- این‌بار از گوشه‌ای دیگر- قد علم كرد؛ از حوزه‌ی سینمای مستند؛ از بخش فرهیخته‌ای كه خود‌به‌خود، جایگاه اعتراض، سوال برانگیزی را عجیب‌تر و تاسف‌آورتر جلوه می‌دهد.
ماه‌ها قبل، تعداد قابل توجهی از مستند‌سازان شناخته شده در نامه‌ای اعتراض‌آمیز، عدم حضورشان را درجشنواره‌ی سینماحقیقت اعلام كردند. در مقابل، عده‌ای هم بی‌توجه به این اعتراض، در جشنواره شركت كردند. هرچند كه بعدها، شكل برگزاری، عدم استقبال و كاهش چشمگیر نام‌های شاخص حاضر در جشنواره‌، نشان داد گروه اول، تاثیر‌گذارتر عمل كرده‌اند.
به هر روی، پای انتخاب افراد براساس نوع بینش و شكل جهان‌بینی در میان است و هركس این آزادی را دارد تا شركت یا عدم شركت را انتخاب كند. ولی آنچه در این اعتراض جدید _ دو كارگردان یك فیلم حاضر در جشنواره _ عجیب جلوه می‌كند، حضور آنها و تن‌دادن اولیه به شرایط كلی و پذیرفتن قواعد، و بعد اعتراض به كلیت جشنواره و مدیریت و تصمیم‌گیری است؛ آن هم پس از اعلام نتایج و این‌كه نامی از این فیلم و این دو عزیز نیست.
علاقه به دیده‌شدن و حس این‌كه فیلم ما اثر شاخصی‌است كه حتما باید جایزه بگیرد، از آن حس‌هایی‌ست كه در وجود اغلب ما هست، كم یا زیاد، گاهی در دل‌مان و گاهی بر زبان‌مان. پس نفس این خواسته، به خودی خود عجیب نیست. به‌ویژه كه این دوستان، تازه وارد این عرصه شده‌اند و این نخستین فیلم‌شان است. پس طبیعی است كه این میل به دیده‌شدن، در وجودشان پررنگ‌تر باشد. اگر این اعتراض در حرف‌های شفاهی و گفت‌وگوهای دوستانه و بحث‌های درون سالن انتظار و جلسات پرسش و پاسخ سینمایی مطرح می‌شد، شاید می‌شد _ كمی _ آن را پذیرفت.
ولی وقتی پایش به رسانه‌ای فراگیر كشیده می‌شود و بازخورد می‌یابد، دیگر نیازمند دقت در نكته‌هاست و این‌كه از سر نداشتن تجربه، نباید هر سخنی را _ آن هم در موضع حق به جانبی _ این‌گونه اعتراض‌آمیز بیان كرد.
مثلا این‌كه برخلاف آن‌چه این بزرگواران مطرح كرده‌اند، تمامی امضا‌كنندگان بیانیه چند ماه قبل مستندسازان، در ارتباط با این عرصه بودند و هیچ فرد بی‌ارتباطی در میان اسامی نیست. مثلا این‌كه درهر جای دنیا، وقتی در جشنواره‌ای شركت می‌كنی، یعنی این‌كه تمام آداب و رسوم این بازی را پذیرفته‌ای و باید به قواعد آن تن بدهی. مثلا این‌كه نه تنها داوران، كه حتی هیات انتخاب هیج جشنواره‌ای در هیچ جای دنیا، هنگام فراخوان و پذیرش آثار معرفی نمی‌شوند و این‌كه فیلمساز باید بداند چه كسی داور است تا اگر پسندید فیلمش را به جشنواره بدهد، حرفی از اساس بی‌معناست و برآمده از ندانستن قواعد. مثلا این‌كه چون فیلمی سیمرغ جشنواره‌ی فیلم فجر را گرفته، پس باید در همه‌جا مورد توجه قرار گیرد. و مثلا این‌كه هیات داوران و انتخاب جشنواره‌ی فجر مستقل تلقی می‌شوند و تنها جشنواره‌ی سینماحقیقت است كه صاحبنظرانش غیرمستقل و دولتی هستند.
اگر این اعتراض و این همه تاكید بر فیلمساز مستقل و داور مستقل، پیش از حضور در جشنواره، و یا قبل از اعلام اسامی نامزدهای دریافت جایزه‌ بود، نامش می‌شد اعتراضی از سرمنفعت جمعی و به حق؛ درست مثل همان كاری كه مستند‌سازان نیامده به جشنواره انجام دادند و حرف‌شان اتفاقا در همین «استقلال» ریشه داشت. ولی پس از حضور در جشنواره و حتی سكوت نسبت به اسامی داوران در زمان اعلام، حالا اعتراضی در پایان به چه معناست؟ تن ندادن به قواعد بازی‌ای كه پیش از این خودمان پذیرفته بودیم، كاری از اساس ناشایست است و متاسفانه حرف _ اعتراض _ این دو بزرگوار در همین تن ندادن ریشه دارد. یعنی همان چیزی كه این اعتراض شخصی را از اعتراض جمعی چند ماه قبل مستند‌سازان جدا می‌كند.»

ایسنا- 6 آبان 1388